کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبضه شمشیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قبضة
لغتنامه دهخدا
قبضة. [ ق َ ض َ ] (ع اِ) آنچه را با انگشتان یا با مشت گیرند. (ناظم الاطباء). یک مشت از هر چیزی . (منتهی الارب ). بمشت گرفته . (منتهی الارب ). یک قبضه ریش ، به پهنای کف مجموع سبابه و وسطی و خنصر و بنصر چون فراهم آرند : انواع تیر سه است : دراز، کوتاه ،...
-
قبضة
لغتنامه دهخدا
قبضة. [ ق ُ ب َ ض َ ] (ع ص ) گیرنده ٔ زود رهاکننده . || نیکوسیاست مر گوسپندان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: راع قبضه ؛ یعنی شبان نیکو سیاست کننده ٔ گوسپندان . (ناظم الاطباء).
-
قبضة
لغتنامه دهخدا
قبضة. [ ق ُ ض َ ] (ع اِ) یک مشت از هر چیزی . بمشت گرفته . گویند: صار الشی ٔ فی قبضتک ؛ ای فی ملکک . (منتهی الارب ). رجوع به قَبْضَة شود.
-
قبضه ٔ بهرامی
لغتنامه دهخدا
قبضه ٔ بهرامی . [ ق َ ض َ / ض ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از گرفت قبضه ٔ کمان است و آن چنان باشد که به خنصر و بنصر و وسطی قبضه را گرفت مینمایند و سبابه و ابهام را حلقه وار کرده چند تیربان میگیرند تا بوقت زود افکنی هر بار بکشیدن تیر از ت...
-
قبضة رفضة
لغتنامه دهخدا
قبضة رفضة. [ ق ُ ب َ ض َ رُ ف َ ض َ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) رجل ٌ قُبَضَةٌ رُفَضَة، مرد گیرنده ٔ زود رهاکننده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
قائمه ٔ شمشیر
لغتنامه دهخدا
قائمه ٔ شمشیر. [ ءِ م َ / م ِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دسته ٔ شمشیر. قبضه ٔ شمشیر.
-
گیسوی شمشیر
لغتنامه دهخدا
گیسوی شمشیر. [ سو ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب منتهی الارب در ذیل کلمه ٔ کلب آرد: گیسوی شمشیر و بند آن . و در اقرب الموارد در ذیل همین کلمه آمده است : میخ قبضه ٔ شمشیر و به قولی خودذؤابه ٔ (گیسوی ) شمشیر. و شاید منظور رشته ها و منگله هایی...
-
عجاز
لغتنامه دهخدا
عجاز. [ ع ِ ] (ع اِ) پی که بدان قبضه ٔ شمشیر بندند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
رئاس
لغتنامه دهخدا
رئاس . [ رِ ] (ع اِ) (از رأس )دسته ٔ شمشیر یا حلقه ٔ نقره یا آهن که بر قبضه ٔ شمشیر باشد. (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بند شمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اول کار: انت علی رئاس امرک ؛ تو بر سر کار خویشی . (از م...
-
شاربان
لغتنامه دهخدا
شاربان . [ رِ ] (ع اِ) دو کناره ٔ بیرون ایستاده در زیر دسته ٔ شمشیر. (مهذب الاسماء).دو آهن دراز بلند ما بین قبضه ٔ شمشیر. (منتهی الارب ). واحد آن شارب . (مهذب الاسماء). رجوع به شارب شود.
-
ماهی دندان
لغتنامه دهخدا
ماهی دندان . [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان قسمی از ماهی که از آن قبضه ٔ کارد و شمشیر سازند. (ناظم الاطباء).
-
اقباض
لغتنامه دهخدا
اقباض . [ اِ ] (ع مص ) قبضه ساختن شمشیر و جز آن را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). شمشیر و کارد را دسته کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). || در تداول ، داد و ستد قبض در معاملات . (ناظم الاطباء).- قبض و اقباض کردن ؛ قبض دادن و قبض گ...
-
برازبان
لغتنامه دهخدا
برازبان . [ ب ِ ] (اِ) آهن پاره ٔ درازی را گویند که بر دنباله ٔ تیغه ٔ کارد و شمشیر و خنجر و امثال آن باشد که بدرون دسته و قبضه فروکنند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ): قبیعة؛ برازبان شمشیر. (مهذب الاسماء). برازوان . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
قبیعه
لغتنامه دهخدا
قبیعه . [ ق َ ع َ ] (ع اِ) بند شمشیر و کارد. || آنچه که بر سر قبضه باشد از سیم یا از آهن . || یا آنچه زیرهر دو شارب قبضه است . || سوراخ بینی خوک .یا آن قبیعه کسکینه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).