کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبر و دفن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبر و دفن
لغتنامه دهخدا
قبر و دفن . [ ق َ رُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عمل به خاک سپردن مرده . دفن کردن مرده را. به خاک سپردن میت . || مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل این کلمه چنین نویسد: بدان که یهود و پیشینیان را شیوه این بود که خویشان چشمهای میت را فروپوشانند و بهم آورند (س...
-
واژههای مشابه
-
قبر سلامی
لغتنامه دهخدا
قبر سلامی . [ ق َس َ ] (اِ مرکب ) به اصطلاح هندیها احترامی که به زمین دار میکنند جهت اجازه ٔ حفر قبر. || پولی که برای حفر قبر به زمین دار میدهند. (ناظم الاطباء).
-
قبر کوهانی
لغتنامه دهخدا
قبر کوهانی . [ ق َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوری که مانند خرپشته سازند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
لوح قبر
لغتنامه دهخدا
لوح قبر. [ ل َ ح ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح مرقد.
-
جستوجو در متن
-
سرگور
لغتنامه دهخدا
سرگور. [ س َ ] (اِ مرکب ) در عبارت زیر ظاهراً بمعنی آثار قبر آجر یا سنگ که بر بالای گور مرده نهند نشانه یافتن و راه نمایاندن را : همان جایگاه دفن کردند و سرگورها کردند و ناپیدا کردندش [ مدفن علی علیه السلام را ] . (مجمل التواریخ ).
-
ام واحد
لغتنامه دهخدا
ام واحد. [ اُم ْ م ِ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) زنی که یک فرزند داشته باشد. (از المرصع) : فما وحدت و جدی بها ام واحدمن القوم شمطاء القذال عقیم . ساعدةبن جویه هذلی (از المرصع).|| گودالی که آدمی را در آن دفن می کنند. قبر. (از المرصع).
-
رمس
لغتنامه دهخدا
رمس . [ رَ ] (ع مص ) دفن کردن مرده . (منتهی الارب ). دفن کردن چیزی و پوشانیدن آن . (از اقرب الموارد).در خاک پنهان کردن . (زوزنی ). || پوشیده داشتن خبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سنگ انداختن . (منتهی الارب ). سنگ انداختن کسی را. (از اقرب الموا...
-
ژابس
لغتنامه دهخدا
ژابس . [ ب ِ ] (اِخ ) ژابش . همان یابیش جلعاد است که شهری بوددر مشرق اردن که اسرائیلیان آن را خراب کردند... و ناحاش عمونی بقصد فتح آن برآمد لیکن شاؤل آن را مستخلص ساخت ... و چون شاؤل و اولادش در جلبوع کشته شدنداهالی یابیش رفته نعش ایشان را از بیت ش...
-
علی ترمذی
لغتنامه دهخدا
علی ترمذی . [ ع َ ی ِ ت ِ م َ ] (اِخ ) ابن رزین ترمذی خراسانی ، مکنّی به ابوالحسن . اصل او از ترمذبود و برخی او را هراتی دانند. وی استاد ابوعبداﷲ مغربی و مصاحب حسن بصری بود و مدت صدوبیست سال عمر کرد و در 225 هَ . ق . درگذشت و در جبل الطور در کنار قبر...
-
دها
لغتنامه دهخدا
دها. [ دَ ] (هندی ، اِ) به فارسی هندی ده روز اول محرم . (ناظم الاطباء). || شبیه قبر حسنین علیهما السلام و یا شبیه بنایی که شامل قبور شهدای کربلا می باشد و در ده روز اول محرم آن شبیه را به اطراف حرکت دهند و در روز دهم که روز عاشورا بود اگر آن شبیه دار...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) از حواریون و شاگردان حضرت عیسی (ع ) وبه سبط افرائیم منسوب بود و به اعتقاد نصارا جسد مبارک حضرت مسیح را پس از مصلوب شدن در باغچه ٔ خود دفن کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ). از مردم رامه و گویا دراورشلیم یا حوالی آن سکونت داشته و مرد...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حباشةبن حویرثةبن عبیدبن عنان بن عامربن خطمه ٔ انصاری اوسی خطمی . ابن کلبی نسبت او یاد کرده گوید: پیغمبر بر او نماز گزارد. عبدان گوید: از جراحتی که به او رسید وفات یافت و بشب دفن گردید و پیغمبر بر قبر او نماز گزارد. عسکری در ...
-
حسن لاهیجی
لغتنامه دهخدا
حسن لاهیجی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق بن علی بن حسین گیلانی لاهیجی قمی . پدرش از حکما و فلاسفه ٔ بنام ایران در سده ٔ یازدهم هجری بوده و فیاض تخلص داشته است . حسن و برادرش ابراهیم فرزندان فیاض نیز از علما بوده اند. حسن در قم به سال 1121 هَ...