کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبرغه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبرغه
لغتنامه دهخدا
قبرغه . [ ق َ رُ غ َ / غ ِ ] (ترکی ، اِ) دنده . پهلو. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر ذیل کلمه ٔ ریگ ). ضلع. || استخوان پهلو و دنده . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
شش قبرغه
لغتنامه دهخدا
شش قبرغه . [ ش َ / ش ِ ق َ ب ُ / ب ِ غ َ / غ ِ ] (ص مرکب ) شش قبرقه . (آنندراج ). رجوع به شش قبرقه شود.
-
واژههای همآوا
-
قبرقه
لغتنامه دهخدا
قبرقه . [ ق َ رِ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) دنده . قبرغه . (نظام ). رجوع به قبرغه شود : و سوخته قبرقه ٔ او [ ضأن ] قاطع اسهال و سیلان خون . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).- شش قبرقه ؛ دشنام گونه ای است سیاهان یعنی غلامان و کنیزان سیاه را.
-
جستوجو در متن
-
قبرقه
لغتنامه دهخدا
قبرقه . [ ق َ رِ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) دنده . قبرغه . (نظام ). رجوع به قبرغه شود : و سوخته قبرقه ٔ او [ ضأن ] قاطع اسهال و سیلان خون . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).- شش قبرقه ؛ دشنام گونه ای است سیاهان یعنی غلامان و کنیزان سیاه را.
-
شش قبرقه
لغتنامه دهخدا
شش قبرقه . [ ش َ / ش ِ ق َ ب ُ / ب ِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) یا شش قبرغه . (مرکب از شش عدد فارسی و غبرقه ترکی به معنی استخوان پهلو) کنایه از شخص احمق : شخصی غلامی داشت بس ابله ، روزی گفتش تمام مردم عالم هفت قبرقه دارند و ترا شش است می میری . غلام در رن...