کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قباچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قباچه
لغتنامه دهخدا
قباچه . [ ق َ چ َ / چ ِ ] (اِمصغر) بمعنی قباچای است که قبا و جامه ٔ کوچک باشد. (برهان ). || قباچای . قباچه نوعی از کلاه از برای دفع سرما. (فرهنگ دیوان البسه چ استانبول ص 202). نوعی از کلاه زمستانی . (فرهنگ نظام بنقل دکتر معین در حاشیه ٔ برهان ) : روز...
-
قباچه
لغتنامه دهخدا
قباچه . [ ق ُ چ َ ] (اِخ ) ناصرالدین حاکم ولایت سند در زمره ٔ ممالیک زرخرید سلطان شهاب الدین و مردی بسیار زیرک و باهوش بود و از سیاست و تدبیر امورشهریاری و قواعد مملکت داری بهره ٔ فراوان داشت و در کارهای لشکری دارای تبحر و تجربه ٔ بسیار بود بعد از مر...
-
جستوجو در متن
-
قباچی
لغتنامه دهخدا
قباچی . [ ق َ ] (اِ مصغر) قباچه . قبای کوتاه . قبای اطفال . رجوع به قباچه و قباچای شود.
-
قباجه
لغتنامه دهخدا
قباجه . [ ق ُ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) رجوع به قباچه شود.
-
قباچای
لغتنامه دهخدا
قباچای . [ ق َ ] (اِمصغر) قبا و جامه ٔ کوچک . (برهان ). قباچه . (رشیدی بنقل دکتر معین در حاشیه ٔ برهان ).
-
سه دامنی
لغتنامه دهخدا
سه دامنی . [ س ِ م َ ] (اِ مرکب ) نوعی از قباچه با چاکهای دراز. در شرح خاقانی نوشته جامه ٔ حریر که سه چاک دارد از پیش و یک از قفا. این جامه مخصوص رقاصان است . (آنندراج ) (غیاث ).
-
لاجین خطائی
لغتنامه دهخدا
لاجین خطائی . [ ن ِ خ َ ] (اِخ ) نام سرلشکرفخرالدین سالاری از امرای ناصرالدین قباچه حاکم سدوستان . وی در جنگ با اورخان که مقدمه ٔ سلطان جلال الدین خوارزمشاه بود کشته شد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 148).
-
حسین اشعری
لغتنامه دهخدا
حسین اشعری . [ح ُ س َ ن ِ اَ ع َ ] (اِخ ) ملقب به عین لملک وزیر ناصرالدین قباچه که نورالدین محمد عوفی کتاب «لباب الالباب » را به نام او نوشته است . رجوع به عین الملک شود.
-
منهاج الدین عثمان
لغتنامه دهخدا
منهاج الدین عثمان . [ م ِ جُدْ دی ع ُ ] (اِخ ) ابن سراج الدین جوزجانی ، مؤلف تاریخ طبقات ناصری که به منهاج السراج شهرت یافته است . در سال 589 هَ . ق . متولد و در خدمت ملوک غور و غرشستان میزیسته است . وی مردی فاضل و دانا و در علوم دین و حدیث و ادب ما...
-
حنین
لغتنامه دهخدا
حنین . [ ] (اِ) نیمتنه ٔ پیشواز. (فرهنگ نظام قاری ) : مائیم به جامه خانه ٔ دهر مدام نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام . نظام قاری .که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه بمثال یقه زآن رو بقفاافتادم . نظام قاری .با چکمه ای حنین تواضع نمود گفت دوریم گر بتن ز ...
-
گوی انگله
لغتنامه دهخدا
گوی انگله . [ اَ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گوی انگل . تکمه و حلقه را گویند که بر گریبان پیراهن و غیره دوزند، چه گوی به معنی تکمه و انگله به معنی حلقه باشد که گوی در آن اندازند و گاهی آن حلقه را نیز گوی انگله میگویند. (برهان قاطع). حلقه ای که تکمه در...
-
سدره
لغتنامه دهخدا
سدره . [ س ُ رَ / رِ ] (اِ)پیراهنی است سفید و ساده و گشاد که تا بحد زانو میرسد، بی یخه و با آستینهای کوتاه میباشد، چاکی در وسط دارد که تا به انتهاء سینه میرسد و در آخر آن چاک کیسه ٔ کوچکی دوخته نامزد بکیسه ٔ کرفه (ثواب )، این کیسه نشانه ای از گنجینه ...
-
نعل بها
لغتنامه دهخدا
نعل بها. [ ن َ ب َ ] (اِ مرکب ) مالی که فدیه ٔ ولایت خودبه لشکر دشمن قوی دهند تا تاراج نکند. (غیاث اللغات ). مالی و زری را گویند که به تصدق و فدای ولایت خود به لشکر خصم دهند تا از تاخت و تاز ایمن باشند. (برهان قاطع). زری که به لشکر بیگانه دهند از جهت...
-
چه
لغتنامه دهخدا
چه . [ چ َ / چ ِ ] (پسوند تصغیر) به فتح اول و عدم ظهور هاء در فارسی علامت تصغیر است . (در پهلوی ایچک ، ایچه ، ایزه ، ایزک ، ایجک ، ایژک نشانه ٔ تصغیر است ). (حواشی برهان قاطع چ معین ). چون در آخر کلمه درآورند افاده ٔ تصغیر کند مانند باغچه و طاقچه . (...