کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِ) غُباد. یک قسم ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید میشود.
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِ) نام بوته ای باشد خاردار که شتر آن را برغبت خورد و ازآن صمغی سفید حاصل میشود. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) پسر اسکندربن قرایوسف . قباد با محبوب ترین کنیزکان پدر که خان سلطان نام و لیلی لقب داشت عشق میورزید و از این رو در آن اوان (840 هَ . ق .) که بایسنقر از آذربایجان بسوی خراسان مراجعت میکرد اسکندر به قلعه ٔ النجق رفت و نسبت به آن دو ...
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) پسر انوشیروان ملقب به شیرویه بود. شیرویه چون به تخت نشست تاج بر سر نهاد و در راه عدل و رعیت پروری گام نهاد ولی ازنابخردی به روایت اقل ، پانزده برادر خود را به قتل رسانید و به وصلت با شیرین طمع داشت و در این باره بسیار اصرار ورزید...
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) پسر فیروز نام پدر انوشیروان است . حلوان و کازرون رااو بنا کرد. (برهان ). قباد پسر فیروزبن یزدگرد و پدر انوشیروان نوزدهمین از پادشاهان سلسله ٔ ساسانی است (488 - 531 م .). هنگامی که بلاش گرانمایه برادر وی به تخت سلطنت نشست قباد که ...
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) پسر کاوه و برادر قارن . یکی از سرداران لشکر ایران در زمان سلطنت نوذر فرزند منوچهر است که در جنگ با افراسیاب به زخم تیغ بارمان نام یکی از پهلوانان توران کشته شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 188) : قباد و چو کشواد زرین کلاه بسی نام...
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. در 19000گزی خاور شاه آباد و 3000 گزی شیان و 1500گزی جنوب راه فرعی هرسم واقع و موقع جغرافیائی آن دشت و سردسیر است . سکنه 370 تن ، آب از زه آب رودخانه ٔ شیان . محصول آنجا غلات ، حبوبات...
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) نام معزالدین پادشاه دهلی است . (غیاث اللغات ).
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (پسوند) در آخر اسماء مرکبه ٔ امکنه آید: ابزقباد. خسروسادقباد. فیروزقباد. شادقباد. بزقباد. بهقباد. شهرقباد. رستقباد. استان لبهقباد. روستقباد.
-
واژههای مشابه
-
گنج قباد
لغتنامه دهخدا
گنج قباد. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سمیرم بالا بخش حومه ٔ شهرستان شهرضاکه در 27هزارگزی شمال باختری شهرضا و 4هزارگزی راه ماشین رو طالخونچه به مبارکه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 140 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنب...
-
کوره ٔ قباد
لغتنامه دهخدا
کوره ٔ قباد. [ رَ / رِ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
شاد قباد
لغتنامه دهخدا
شاد قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) کوره ای است از کوره های قباد پادشاه که بجانب مشرق بغداد بوده و مشتمل بوده بر بلاد متعدده ٔ ثمانیه و اسامی بعضی در معجم به تعریب آمده از جمله رست قباد و جلولا و سلسل و مهدوه (مهروذ) و برازالبرور (برازالروز) و البرنجن (بند نیجی...
-
شهر قباد
لغتنامه دهخدا
شهر قباد. [ ش َ رِ ق ُ ] (اِخ ) نام شهری بین ارجان و ابرشهر در فارس . (از معجم البلدان ).
-
قلعه قباد
لغتنامه دهخدا
قلعه قباد. [ ق َ ع َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درو فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 21هزارگزی خاور کرمانشاه و 3هزارگزی باختر چال قنبر. موقع جغرافیایی آن تپه ، ماهور و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 80 تن است . آب آن از قنات کوچک و ...