کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قایم بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قایم بازی
لغتنامه دهخدا
قایم بازی . [ ی ِ ] (حامص مرکب ) رجوع به قایم شدنک شود.
-
واژههای مشابه
-
قایم راندن
لغتنامه دهخدا
قایم راندن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زبونی و تسلیم شدن . (حاشیه ٔ وحید بر خسرو و شیرین ).- به قایم راندن ؛ کنایه از زبون شدن : به حیرت مانده مجنون در خیالش به قایم رانده لیلی با جمالش .نظامی .
-
قایم شدن
لغتنامه دهخدا
قایم شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، پنهان شدن . || در شطرنج پات شدن است یعنی هیچ یک از دو حریف غالب نتواند شدن .
-
قایم کردن
لغتنامه دهخدا
قایم کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پنهان کردن : قایم نکنی ،پنهان نکنی . (آنندراج ). قایم شده در اطاق یعنی در کمره پنهان گشت . (آنندراج ). || محکم کردن .
-
قایم انداز
لغتنامه دهخدا
قایم انداز. [ ی ِ اَ ] (نف مرکب ) قائم انداز. شخص شطرنج بازو نردباز بی نظیر را گویند. (برهان ). || کنایه از ماهر و استاد و ممتاز و بی رقیب : ملک را قایم الهی بودقایم انداز پادشاهی بود. نظامی .تو آنگه که بر من شوی دست یاب زن بیوه را داده باشی جواب من ...
-
قایم کاری
لغتنامه دهخدا
قایم کاری . [ ی ِ ] (حامص مرکب ) محکم کاری : کار از قایم کاری عیب نمیکند.
-
قایم مقام
لغتنامه دهخدا
قایم مقام . [ی ِ م َ ] (اِ مرکب ) جانشین . رجوع به قائم مقام شود.
-
قایم پنجم آسمان
لغتنامه دهخدا
قایم پنجم آسمان . [ ی ِ م ِ پ َ ج ُ س ِ ] (اِخ ) کنایه از کوکب مریخ است که والی سپهر پنجم باشد. (برهان ).
-
قرص و قایم
لغتنامه دهخدا
قرص و قایم . [ ق ُ ص ُ ی ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) محکم و استوار.
-
جستوجو در متن
-
سرقایمک
لغتنامه دهخدا
سرقایمک . [ س َ ی ِ م َ ] (اِ مرکب ) قسمی بازی قایم شدنک . (یادداشت مؤلف ).
-
غایم
لغتنامه دهخدا
غایم . [ ی ِ ] (ص ، ق ) (در تداول عامه )قایم . محکم . سخت : غایم او را زد. غایم صدا کن . || نهان . غایب (در لهجه ٔ بعضی نقاط خراسان ).- غایم باشک ؛ نوعی بازی کودکان . (این بازی را در تداول عامه ، غایم موشک هم می گویند).
-
موش موشک
لغتنامه دهخدا
موش موشک . [ شَک ْ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ٔ کودکان ) نوعی بازی است که بیشتر به قایم موشک معروف است . غایب موشک . غایب باشک . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به قایم موشک شود.
-
بقایمی ریختن
لغتنامه دهخدا
بقایمی ریختن . [ ب ِ ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) یعنی در بازی شطرنج برابر ماندن . (غیاث ). به اصطلاح شطرنج بازان بازی حریف غالب دیدن و از راه عجز مهره ها از دست ریختن و گفتن بازی قایم است چه در آن وقت گویند فلانی بقایم بریخت . (آنندراج ذیل بقایم ریختن ) : ب...