کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاچ خوردن قاچ قاچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (ترکی ، اِ)برشی از خربوزه . (منتهی الارب ). قاچ . || ریزه . پاره . قطعه . (ناظم الاطباء). رجوع به قاچ شود.
-
هلال هلال
لغتنامه دهخدا
هلال هلال . [ هَِ هَِ ] (ص مرکب ) لخت لخت . پاره پاره . (غیاث ). قاچ قاچ : اگر ز سنگ حوادث شود هلال هلال صدا بلند نگردد ز جام درویشان .صائب .
-
برینک
لغتنامه دهخدا
برینک . [ ب ُ ن َ ] (اِ مصغر) برینه . قاچ . (یادداشت دهخدا). بُرین . رجوع به برین و برینه شود.
-
کوزه کوزه کردن
لغتنامه دهخدا
کوزه کوزه کردن . [ زَ زَ / زِ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب )قاچ کردن . پهلو کردن خربزه و غیره را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تشرید. (زمخشری ، یادداشت ایضاً).
-
پیش کوهه
لغتنامه دهخدا
پیش کوهه . [ هََ / هََ ] (اِ مرکب ) قادمه ٔ سرج . قاچ زین . قربوس زین . برآمدگی جلوی زین اسب : به پیشکوهه ٔ زین برنهاده ... چو یوغ سوار گشته بر آن مرکبان رهوارم .سوزنی .
-
زره در
لغتنامه دهخدا
زره در. [ ] (اِخ ) (قره قاچ ) دهی از دهستان تاررود است که در بخش مرکزی شهرستان دماوند، در 21 هزارگزی جنوب باختری دماوند واقع است و 550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
لاهوره
لغتنامه دهخدا
لاهوره . [ رَ ] (اِ) تراشه و برش خربزه و هندوانه است و به ترکی آن را قاش گویند. (برهان ). کرچ خربزه و هندوانه . (جهانگیری ). قاچ . کرچ . بُرش : جسم که چون خربزه است تا نبری چون خورندبشکن و پیدا شود قیمت لاهوره ای .مولوی .
-
برین
لغتنامه دهخدا
برین . [ ب ُ ] (اِ) پارچه ٔ کوچک و هلال داری باشد که از خربزه و هندوانه بریده باشند. (برهان ) تراشه . قاش . قاچ . (یادداشت دهخدا) : چون برید و داد او را یک برین همچو شکّر خوردش و چون انگبین .مولوی (از آنندراج ).
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (ترکی ، اِ) قسمت جلو زین اسب که از چوب یا شاخ یا فلز سازند. قاش زین ، قاچ زین (کاتب ). کوهه ٔ زین . قرپوش .- امثال : قاش زین را بگیر زمین نخوری ، اسب سواری پیشکشت .|| ابرو. (غیاث ).
-
برینه
لغتنامه دهخدا
برینه . [ ب ُ ن َ / ن ِ] (اِ) برینک . برین . قاچ . (یادداشت دهخدا): شبطة؛ برینه ٔ خربزه . (مهذب الاسماء). و رجوع به بُرین شود. || کارد (؟). (یادداشت دهخدا) : از این بدخو بِبُر از پیش آنک اونهد بر سینه ت آن ناخوش برینه .ناصرخسرو.
-
گریج
لغتنامه دهخدا
گریج . [ گ ُ ] (اِ) پاره ای که آن را از چیزی بریده باشند مثل قاچ خربزه و هندوانه و امثال آن و تکه ٔ قماش و کرباس . (شعوری ج 2 ورق 308). || نقب و زیرزمین و چاه زندان : در خاک چه زر ماند و چه سنگ و،ترا گورچه زیر کریجی و چه در خانه ٔ خضرا. ناصرخسرو (دیو...
-
شکله
لغتنامه دهخدا
شکله . [ ش ِ / ش َ ل ِ ] (اِ) پارچه ای که با کارد از خربزه و هندوانه و جز آن بردارند. (ناظم الاطباء). سر خربزه را چون ببرند آنچه بریده اند شکله گویند و به تازی قوارةالبطیخ گویند. (از برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). قواره ای که از خربزه برگیرند. بر...
-
قاج
لغتنامه دهخدا
قاج . (ترکی ، اِ) قاچ . پاره ای از خربزه و هندوانه و مانند آن . قاش . (ناظم الاطباء). قاش خربزه وتربز و مانند آن . (آنندراج ). || نوعی از تیر. (ناظم الاطباء). پر تیر. (آنندراج ) : ز قاجی که جانان به یاران فروخت دل لخت لخت من از غصه سوخت . میرزا طاهر ...
-
برش
لغتنامه دهخدا
برش . [ ب ُ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از بریدن . بریدن . (آنندراج ). || برندگی . تندی . تیزی . حدت . قاطعیت چنانکه گویند برش این کارد،این چاقو، این قلمتراش ، این شمشیر، این خنجر و امثال آنها چگونه است ؟ یا کارد خوش برش نیست : چون میغ رسیدی آتش آمیغبا...
-
خوردن
لغتنامه دهخدا
خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مؤلف ). جویدن . خائیدن . (ناظم الاطباء) : تلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیو...