کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابن قانع
لغتنامه دهخدا
ابن قانع. [ اِ ن ُ ن ِ ] (اِخ ) حافظ ابوالحسین عبدالباقی بغدادی . از علما و محدثین مشهور. او راست : کتاب معجم الشیوخ . مولد او به سال 295 هَ .ق . و وفات در سنه ٔ 351 بوده است .
-
حسین قانع
لغتنامه دهخدا
حسین قانع. [ ح ُ س َ ن ِ ن ِ ] (اِخ ) میر خدا حسین متخلص به قانع معلم محمد بابربن واجد علی شاه بود و در 1294 هَ . ق . درگذشت . دیوان شعر به فارسی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 329).
-
قانع جرفادقانی
لغتنامه دهخدا
قانع جرفادقانی . [ ن ِ ع ِ ج ُ دَ ] (اِخ ) نامش محمد و در بدایت عمر نساجی کردی پس از آن روی بصحبت فضلا آوردی . غزل و قصیده هر دو را میگوید و اینک نمونه ای از اشعار وی :اصل ایمان نور یزدان بحر عرفان بوالحسن کز قضای حق نبودی نارضا در هیچ باب معدن حلم و...
-
جستوجو در متن
-
خورسند کردن
لغتنامه دهخدا
خورسند کردن . [ خوَرْ / خُرْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند کردن . شاد کردن . خشنود کردن .(یادداشت مؤلف ). || قانع و راضی کردن .
-
خورسند گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خورسند گردانیدن . [ خوَرْ / خُرْ س َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند گردانیدن . خورسند کردن . شاد کردن . (یادداشت مؤلف ). || قانع و راضی گردانیدن .
-
دلخوش کردن
لغتنامه دهخدا
دلخوش کردن . [ دِ خوَش / خُش ک َ دَ ] (مص مرکب ) شادمان کردن . تسلی دادن و شادمان ساختن . (ناظم الاطباء). دلشاد کردن . || راضی و خشنود و قانع کردن : به انعام خودم دلخوش کن این بارکه انعام تو بر من هست بسیار.نظامی .
-
راضی کردن
لغتنامه دهخدا
راضی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند و شادمان کردن . (ناظم الاطباء). مسرور کردن . خشنود ساختن . || قانع کردن . وادار بقبول کردن . قبولانیدن : همگنان را راضی کردم مگر حسود را.(گلستان ).مرا ببند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سر رشته در رضای تو ...
-
غوریدن
لغتنامه دهخدا
غوریدن . [ دَ ] (مص ) تحریص کردن به جنگ . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || هزیمت دادن . || تسلی یافتن . (آنندراج ). || قانع شدن و راضی و خشنود گشتن . (از ناظم الاطباء). || سیر شدن . (آنندراج ).
-
گردن کج کردن
لغتنامه دهخدا
گردن کج کردن . [ گ َ دَ ک َ ک َ دَ] (مص مرکب ) فروتنی . التماس . عجز. لابه : پیش دریا چه خرد راست کنم گردن کج من که قانع به دم آب چو شمشیر شوم .صائب تبریزی (از آنندراج ).
-
راضی ساختن
لغتنامه دهخدا
راضی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) قانع کردن . وادار بقبول کردن . مجبور بپذیرش ساختن . جلب رضای کسی کردن : راضی بغم جداییم خواهی ساخت بیگانه بآشناییم خواهی ساخت . بهار آملی (از ارمغان آصفی ).- تقنیع ؛ راضی ساختن کسی را: قنعه تقنیعاً. (منتهی الارب ).
-
اکتفاء
لغتنامه دهخدا
اکتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نگون کردن . (از مهذب الاسماء). نگونسار ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء). || برگردانیدن خنور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
ساز بر تار بستن
لغتنامه دهخدا
ساز بر تار بستن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کوک کردن ساز. (غیاث ) (آنندراج ) : فلک قانع نشد از نغمه ٔ طنبورافزودن ز هجران بهر ما ساز نوی بر تار می بندند.مؤمن استرآبادی (از مترادفات و آنندراج ).
-
کرای
لغتنامه دهخدا
کرای . [ ک ِ ] (از ع ، اِ) کرایه . وجه کرایه ٔ مال . (یادداشت مؤلف ) : خرج راه و نفقه و کرای ندارم . (تاریخ بخارا). خود را ملامت کردن ساخت و بدان قانع شد که کرای خر بر وی زیان نبود. (سندبادنامه ص 302). رجوع به کرایه ، کرا و کراء شود.
-
شکیبنده
لغتنامه دهخدا
شکیبنده . [ ش ِ /ش َ ب َ دَ / دِ ] (نف ) صبرکننده و تحمل نماینده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). قانع. صابر. صبور. شکیبا. بردبار. متحمل . (یادداشت مؤلف ) : زچرخ آن نیابی شکیبنده باش به امید خود را فریبنده باش . نظامی .چو از مرگ بسیار یاد آو...