کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قانع
لغتنامه دهخدا
قانع. [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از القاب امام محمد تقی است . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 91).
-
قانع
لغتنامه دهخدا
قانع. [ ن ِ ] (ع ص ) خواهنده و خرسند.(مهذب الاسماء). خرسند به بهره ٔ خود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). راضی به قسمت . بسندکار : و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را بنظر بصیرت بیند.... و با یاد آخرت الفت گیرد تا قانع...
-
واژههای مشابه
-
ابن قانع
لغتنامه دهخدا
ابن قانع. [ اِ ن ُ ن ِ ] (اِخ ) حافظ ابوالحسین عبدالباقی بغدادی . از علما و محدثین مشهور. او راست : کتاب معجم الشیوخ . مولد او به سال 295 هَ .ق . و وفات در سنه ٔ 351 بوده است .
-
حسین قانع
لغتنامه دهخدا
حسین قانع. [ ح ُ س َ ن ِ ن ِ ] (اِخ ) میر خدا حسین متخلص به قانع معلم محمد بابربن واجد علی شاه بود و در 1294 هَ . ق . درگذشت . دیوان شعر به فارسی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 329).
-
قانع جرفادقانی
لغتنامه دهخدا
قانع جرفادقانی . [ ن ِ ع ِ ج ُ دَ ] (اِخ ) نامش محمد و در بدایت عمر نساجی کردی پس از آن روی بصحبت فضلا آوردی . غزل و قصیده هر دو را میگوید و اینک نمونه ای از اشعار وی :اصل ایمان نور یزدان بحر عرفان بوالحسن کز قضای حق نبودی نارضا در هیچ باب معدن حلم و...
-
جستوجو در متن
-
قانعة
لغتنامه دهخدا
قانعة. [ ن ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث قانع. رجوع به قانع شود.
-
قنع
لغتنامه دهخدا
قنع. [ ق ُن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قانع. (منتهی الارب ). رجوع به قانع شود.
-
قانعون
لغتنامه دهخدا
قانعون . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قانع، در حالت رفعی .
-
قانعین
لغتنامه دهخدا
قانعین . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قانع در حالت نصبی و جری .
-
اشترخوی
لغتنامه دهخدا
اشترخوی . [ اُ ت ُ ] (ص مرکب ) آنکه بر صفت شتر باشد. پرکینه . || صبور. || قانع.
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) عبدالباقی حافظبغدادی . رجوع به ابن قانع حافظ ابوالحسین ... شود.
-
راضی گردیدن
لغتنامه دهخدا
راضی گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خشنود شدن . خرسند گردیدن . قانع شدن . تن در دادن . رجوع به راضی گشتن و راضی شدن شود.
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن سعد... ابن قانع نام وی را با روایتی ازاو آورده است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 163 و 164 شود.