کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانصة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قانصة
لغتنامه دهخدا
قانصة. [ ن ِص َ ] (ع اِ) سنگ دان مرغ را گویند. پوست اندرونی او را خشک کرده بسایند و با شراب بیاشامند درد معده را نافع باشد خاصه پوست سنگدان خروس . گویند عربی است . (برهان ). روده و اندرون مرغ . ج ، قوانص . (منتهی الارب از حاشیه ٔ برهان چ معین ) (ناظم...
-
جستوجو در متن
-
قونص
لغتنامه دهخدا
قونص . [ ] (اِ) قانصه . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قانصه شود.
-
پتگه
لغتنامه دهخدا
پتگه . [ ] (اِ) به ترکی قانصه است و بفارسی سنگدان طیور.
-
قانسةالطیر
لغتنامه دهخدا
قانسةالطیر. [ ن ِ س َ تُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) روده و اندرون مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قانصة. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قانصة شود.
-
قوانص
لغتنامه دهخدا
قوانص . [ ق َ ن ِ ] (ع اِ) سنگدان . (فهرست مخزن الادویه ). ج ِ قانصة، بمعنی روده و اندرون مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ابن بیطار) (ناظم الاطباء). رجوع به قانصة و قوانس شود. || قوانص طیور؛ مرغان شکاری و از این است حدیث فتخرج النار علیهم قوا...
-
شانک
لغتنامه دهخدا
شانک . [ ن َ ] (اِ مصغر) سنگدانه ٔ مرغان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). سنگدان و چینه دان مرغان را گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (شمس اللغات ). قانِصَه . حُوَیصَلَه . ژاغر. || خانه ای که زنبور عسل سازد و شهد در آن کند. (شمس اللغات ). || جا...
-
حجرالدیک
لغتنامه دهخدا
حجرالدیک . [ ح َ ج َ رُدْ دی ] (ع اِ مرکب ) سنگ خروسان . حجرالدجاج . سنگی است بقدر باقلی و از آن کوچکتر. سفید مایل به تیرگی و در شکم خروس متکون شود. در دوم گرم و در اول خشک . تعلیق و شرب او جهت رفع احزان و هموم و وساوس و در دهن داشتن او جهت رفع تشنگی...
-
طیر
لغتنامه دهخدا
طیر. [ طَ ] (ع مص ) پریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : طار طیراً و طیراناً و طیرورةً؛ پرید. || شتافتن . (زوزنی ). || (اِ) مقابل وحش . پرنده . مرغ . طائر. پَروَر. ج ، طیور، اطیار. (منتهی الارب ). || ج ِ طائر. (منتهی الارب ) (زمخشری ). مرغان . (...
-
غیر
لغتنامه دهخدا
غیر. [ غ َ ] (ع مص ) دیه دادن . (از اقرب الموارد) . اسم مصدر آن غیرَة است . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || رشک بردن . (دهار). رشک خوردن مرد بر زن خود وبرعکس . (از منتهی الارب ). غیرت داشتن شوهر نسبت به زن خود و ناپسند شمردن قصد و نظر بد دیگری را در ز...