کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاعد
لغتنامه دهخدا
قاعد. [ ع ِ ] (ع ص ) جالس . نشسته . (غیاث ). نشیننده . مقابل قائم : گر به خدمت قائمی خواهی منم ور نمی خواهی به حسرت قاعدی . سعدی .|| آنکه بجنگ نشده است ، مقابل مجاهد : فضل اﷲ المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً. (قرآن 95/4). || گروهی از خوارج . || نه...
-
واژههای همآوا
-
قائد
لغتنامه دهخدا
قائد. [ ءِ ] (ع ص ، اِ) پیشوا. رهبر. راهبر. عصاکش .پیشرو. (منتهی الارب ) : آخر ایشان در نبوت و اول ایشان در رتبت ... قائد الغر المحجلین ... را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه ).طعمه میجوئی اوست رائد توراه می پوئی اوست قائد تو. اوحدی ...
-
قائد
لغتنامه دهخدا
قائد. [ءِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
قعاد
لغتنامه دهخدا
قعاد. [ ق ِ ] (ع اِ) زوجه . (اقرب الموارد).
-
قعاد
لغتنامه دهخدا
قعاد. [ ق ُ ] (ع اِ) بیماریی در ستورکه در رانهای وی پدید آید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آن درد که شتر را بگیرد در سرین . (مهذب الاسماء). || بیماریی است که صاحب خود را فرونشاند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اقعاد. زمین گیری .
-
جستوجو در متن
-
قاعدون
لغتنامه دهخدا
قاعدون . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاعد در حالت رفعی . رجوع به قاعد شود.
-
جالسة
لغتنامه دهخدا
جالسة. [ ل ِ س َ ] (ع ص ) تأنیث جالس . نشسته . قاعد.
-
قاعدین
لغتنامه دهخدا
قاعدین . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاعد در حالت نصبی و جری : فضل اﷲ المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً. (قرآن 95/4). رجوع به قاعد شود.
-
قعود
لغتنامه دهخدا
قعود. [ ق ُ ](ع ص ، اِ) ج ِ قاعد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قعد
لغتنامه دهخدا
قعد. [ ق َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاعد، چون خدم ج ِ خادم . || خوارج . || آنانکه دیوان ندارند. || آنانکه به کارزار روند. || عذره . || (اِمص ) ان یکون بوظیف البعیر استرخاء و تطامن . (اقرب الموارد).
-
قعدة
لغتنامه دهخدا
قعدة. [ ق ِ دَ ] (ع اِ) نوعی از نشست . || آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را. || فرزند پسین ، للذکر و الاثنی و الجمع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- ذوالقِعْدة ؛ لغتی است در ذوالقَعْدة. (اقرب الموارد). رجوع به ذوالقعدة شود.
-
جاثی
لغتنامه دهخدا
جاثی . (ع ص ) نعت فاعلی از جُثُوّ و جُثی ّ. بر زانو ایستاده . بر زانو نشسته . (منتهی الارب ). بزانو افتاده . (مهذب الاسماء). بر زانو افتاده . نشسته . قاعد. ج ، جُثّی ، جِثّی .
-
قواعد
لغتنامه دهخدا
قواعد. [ ق َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاعد، زن بازایستاده از زه و غیره . || نهال خرما که تنه گرفته باشد. رجوع به قاعد شود. || ج ِ قاعدة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و قواعدملک او مصون و محفوظ. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 82).نبایدت که پریشان شود قواعد م...