کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاطر
لغتنامه دهخدا
قاطر. [ طِ ] (اِ) قاتر. استر. بغل . ظاهراً این لفظ به تای فوقانی بوده و متأخرین به طاء بدل کرده اند. (آنندراج ). حیوانی است قوی که تا پنجاه من بار حمل میکند، عموماً برای بارکشی ولی برای سواری هم تربیت مینمایند. بهترین جنس قاطرهای ایران در نواحی جنوب...
-
قاطر
لغتنامه دهخدا
قاطر. [ طِ ] (ع اِ) خون سیاوشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دم الاخوین . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قاطر
لغتنامه دهخدا
قاطر. [ طِ ] (ع ص ) شتری که بول او چکان باشد. || شلم چکان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
زاج قاطر
لغتنامه دهخدا
زاج قاطر. [ ج ِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام دیگر زاج مقطر است . (مخزن الادویه ذیل زاج مقطر).
-
قاطر مکی
لغتنامه دهخدا
قاطر مکی . [ طِ رِ م َ کی ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است . و عندم یعنی دم الاخوین و خون سیاوشان نوعی از آن است .
-
واژههای همآوا
-
قاتر
لغتنامه دهخدا
قاتر. [ ت ِ ] (اِ) قاطر. بغل است که آن را استر نامند و به هندی چخر. (فهرست مخزن الادویه ).
-
قاتر
لغتنامه دهخدا
قاتر. [ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قتر. کسی که نفقه را بر عیال تنگ گیرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لحم قاتر؛ گوشت پخته شده در دیگ که بوی آن پراکنده و منتشر گردد. (ناظم الاطباء). || جوب قاتر؛ سپر نیکواندازه . || پالان و زین نیکوساخت و نیکونشست ...
-
جستوجو در متن
-
قاطرکره
لغتنامه دهخدا
قاطرکره . [ طِ ک ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بچه قاطر. کرّه قاطر.
-
قاطردار
لغتنامه دهخدا
قاطردار. [ طِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ قاطر. قاطرچی . رجوع به قاطرچی شود.
-
ابوقضاعه
لغتنامه دهخدا
ابوقضاعه . [ اَ ق ُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) استر. بَغْل . قاطر.
-
ابوملعون
لغتنامه دهخدا
ابوملعون . [ اَ م َ ] (ع اِ مرکب ) استر. بغل . قاطر.
-
حالول
لغتنامه دهخدا
حالول . (اِخ ) (جزیره ٔ...) جزیره ای در خلیج فارس ، در مشرق شبه جزیره ٔ قاطر.