کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاصرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاصرة
لغتنامه دهخدا
قاصرة. [ ص ِ رِ ] (اِخ ) شهری است در سرزمین روم . (معجم البلدان ج 7 ص 13).
-
قاصرة
لغتنامه دهخدا
قاصرة. [ ص ِرَ ] (ع ص ) مؤنث قاصر. کوتاه . رجوع به قاصر شود.
-
واژههای مشابه
-
حقیقت قاصره
لغتنامه دهخدا
حقیقت قاصره . [ ح َ قی ق َ ت ِ ص ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول و ادب ) و آن نزد اهل عربیت استعمال لفظ است در جزء معنی آن ، چنانکه در تجرید آمده است .
-
واژههای همآوا
-
قعثرة
لغتنامه دهخدا
قعثرة. [ ق َ ث َ رَ ] (ع مص ) از بیخ برکندن چیزی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قعسرة
لغتنامه دهخدا
قعسرة. [ ق َس َ رَ ] (ع مص ) سخت شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قعسر الشی ٔ قعسرة؛ صلب و اشتد. (اقرب الموارد). || توانا شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || به سختی گرفتن : قعسره قعسرة؛ اخذه بشدة. (اقرب الموارد). || (اِمص ) نیرومندی بر چیزی ...
-
جستوجو در متن
-
قاصرات
لغتنامه دهخدا
قاصرات . [ ص ِ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاصرة. رجوع به قاصرة و قاصر شود.
-
متابعة
لغتنامه دهخدا
متابعة. [ م ُ ب َ ع َ ] (ع مص ) پس روی کردن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). کسی را پس روی کردن . (زوزنی ) (یادداشت دهخدا). پس روی عمل کسی کردن . یقال تابعته علی کذا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). پیروی کردن فلان را بر این کار. (ناظم الاطباء). || در پی...
-
ره
لغتنامه دهخدا
ره . [رَه ْ ] (اِ) مخفف راه . (یادداشت مؤلف ). ره که مخفف راه است با مصادر: نمودن که نعت آن رهنماست و رفتن با نعت رهرو، بردن با نعت رهبر، زدن با نعت رهزن ، سپردن با نعت رهسپار، نوردیدن با نعت ره نورد، آوردن بانعت ره آورد، داشتن با نعت رهدار است صرف ...
-
طبخ
لغتنامه دهخدا
طبخ . [ طَ ] (ع مص ) پختن اِشتواء باشد یا اقتداراً. (خواه به بریان کردن و خواه در دیگ پختن ). یقال : هذه ُ خبزةٌ جیدةالطبخ . و کذا آجُرة. (منتهی الارب ). دیگ پختن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة) (زوزنی ). پُخت . پزاندن . (غیاث اللغات ). پوختن . (...
-
قاعدة
لغتنامه دهخدا
قاعدة. [ ع ِ دَ ] (ع ص ) تأنیث قاعد. رجوع به قاعد شود. || (اِ) اصل . (کشاف اصطلاحات الفنون ). بنیاد. (آنندراج ) (زمخشری ). بنیاد دیوار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : سپاه بی حد بود و سلاح بی مر بودولیک قاعده ٔ ملک تو خدای نهاد. مسعودسعد.چون نماند خانه ...