کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (اِخ ) قصبه و مرکز بخشی است در افغانستان در جانب شرق سیستان و 275هزارگزی مغرب رودخانه ٔ هیرمند در ساحل چپ نهر قاشرود از توابع هیرمند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (اِخ ) قصبه ای است در ترکیه در ولایت قونیه در سنجاغ تکه و در 62هزارگزی انطاکیه واقع است . بخش قاش ناحیه ٔ مثلثی شکلی است که در منتهای جنوب غربی ولایت مزبور قرار دارد و از شمال شرق به بخش المالی همان ولایت و از غرب به ولایت آیدین از سنجاغ من تشا...
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (ترکی ، اِ) قسمت جلو زین اسب که از چوب یا شاخ یا فلز سازند. قاش زین ، قاچ زین (کاتب ). کوهه ٔ زین . قرپوش .- امثال : قاش زین را بگیر زمین نخوری ، اسب سواری پیشکشت .|| ابرو. (غیاث ).
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (ترکی ، اِ)برشی از خربوزه . (منتهی الارب ). قاچ . || ریزه . پاره . قطعه . (ناظم الاطباء). رجوع به قاچ شود.
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (ع اِ) معرب قسی ، پولی که نقره ٔ آن پست و سخت باشد. (المعرب جوالیقی ص 257). احمد محمد شاکر در حاشیه گوید: تعریب کلمه خطا است و درست این است که قاش از قسوه به معنی سختی گرفته شده است . (حاشیه ٔ المعرب ص 257). رجوع به قاشی شود.
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (ع اِ) نوعی ماهی در رود نیل که پوزه ٔ بسیار دراز شبیه به نوک مرغ دارد و ماهی پرگوشت و خوش طعمی است . (دزی ج 2 ص 295).
-
واژههای مشابه
-
قأش
لغتنامه دهخدا
قأش . [ ق َءْش ْ ] (ع اِ) رسن کشتی ، و این لغت عراقی است . (منتهی الارب ).
-
گوگ قاش
لغتنامه دهخدا
گوگ قاش . (اِخ ) دهی است از دهستان گاوبازه شهرستان بیجار. واقع در 15000گزی جنوب باختری پیرتاج ، کنار راه مالرو کاکاعباس به کچه گنبد. کوهستانی و سردسیر است و 80 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع ...
-
ساری قاش
لغتنامه دهخدا
ساری قاش . (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 35 هزارگزی شمال خاور نوبران . کوهستانی و سردسیر، آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات ، بادام ، گردو، بن شن و لبنیات است ، 83 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری میگذرانند. ...
-
قاش ماش
لغتنامه دهخدا
قاش ماش . (ع اِ) رخت خانه . و این از اسماء اصوات است . (منتهی الارب ). ظروف و ادوات . (آنندراج ).
-
قاش زین
لغتنامه دهخدا
قاش زین . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حنای زین . (آنندراج ). ملاطغرا در هجو پولچی گوید : از اسب برنگ سایه افتد به زمین چون صورت اگر بقاش زین چسبیده . ملاطغرا (از آنندراج ).رجوع به قاش شود.
-
قاش و قماش
لغتنامه دهخدا
قاش و قماش . [ ش ُ ق ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سفله . داس و دلوس . (فرهنگ اسدی ). خاش و خماش .
-
واژههای همآوا
-
غاش
لغتنامه دهخدا
غاش . (ص ) عاشق . دوستدار. عاشق غاش ؛ عاشق تمام . فتنه ٔ غاش ؛ بغایت فتنه . (فرهنگ اسدی ). هر که بر کسی فتنه بود و عاشق بغایت . گویند فتنه ٔ غاش و عاشق غاش است و مانند آن . (فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). عاشق غاش ؛ فتنه . (صحاح الفرس ). بغایت شیفته . ...