کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاروره برج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قاروره انداز
لغتنامه دهخدا
قاروره انداز. [ رو رَ / رِ اَ ] (نف مرکب ) نفاطه . (حبیش تفلیسی ). کسی که در جنگ مأمور انداختن قاروره است .
-
قاروره شناس
لغتنامه دهخدا
قاروره شناس . [ رو رَ / رِ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) بول بیمارشناس . پزشکی که از بول بیمار بیماری او را تشخیص کند : قاروره شناس نبض بفشردقاروره شناخت رنج او برد.نظامی .
-
قاروره بر سنگ زدن
لغتنامه دهخدا
قاروره بر سنگ زدن . [ رو رَ / رِ ب َ س َ زَ دَ] (مص مرکب ) کنایه از ناخوش کردن عیش . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...
-
لغت
لغتنامه دهخدا
لغت . [ ل ُ غ َ ] (ع اِ) (از یونانی لگس ) لغة. آوازها که مردمان برای نمودن اغراض از مخرجهای دهان و حلق برآرند. اصواتی که هر قوم بدان از اغراض خویش تعبیر کند. (ابن جنی ). هر لفظی که برای معنائی نهاده است . (ابن حاجب ). کلام . نطق . کل لفظ وُضع لمعنی ....