کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قادمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قادمة
لغتنامه دهخدا
قادمة. [ دِ م َ ] (اِخ ) آبی است مر بنی ضبّه را. (معجم البلدان ).
-
قادمة
لغتنامه دهخدا
قادمة. [ دِ م َ ] (ع اِ)مقدم پالان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پر دراز بال مرغ . (منتهی الارب ). در هر بالی از مرغ چهارده پر است و آنکه از همه بزرگتر است آن را قادمه گویند. ج ، قوادم و قُدامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
پیش بال
لغتنامه دهخدا
پیش بال . (اِ مرکب ) قادمه . شهپر.
-
قدامی
لغتنامه دهخدا
قدامی . [ ق ُ ما ] (ع اِ) یزک : قدامی الجیش ؛ یزک لشکر. (منتهی الارب ). || ج ِ قادمة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قادمه شود. || ج ِقدیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قدیم شود.
-
قوادم
لغتنامه دهخدا
قوادم . [ ق َ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قادم . رجوع به قادم شود. || ج ِ قادمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی پر دراز مرغ . (آنندراج ). رجوع به قادمة شود.
-
عسرة
لغتنامه دهخدا
عسرة. [ ع َ س َ رَ ] (ع اِ) پر سفید نوک بال . (منتهی الارب ). قادمه ٔ سپیدرنگ . (از اقرب الموارد).
-
قادمتان
لغتنامه دهخدا
قادمتان . [ دِ م َ ] (ع اِ) (تثنیه ٔ قادمه ) دو پستان پیشین مادگان . (منتهی الارب ).
-
پیش کوهه
لغتنامه دهخدا
پیش کوهه . [ هََ / هََ ] (اِ مرکب ) قادمه ٔ سرج . قاچ زین . قربوس زین . برآمدگی جلوی زین اسب : به پیشکوهه ٔ زین برنهاده ... چو یوغ سوار گشته بر آن مرکبان رهوارم .سوزنی .
-
آینده
لغتنامه دهخدا
آینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ، اِ) آنکه آید : زآنکه عشق مردگان پاینده نیست چونکه مرده سوی ما آینده نیست . مولوی . || وارد. || مستقبل . مستقبله . قادم . قادمه . آتی . آتیه . زمان پس از حال . وقتی که نیامده است : آینده نیامده ست و بگذشته گذشت .- آینده و...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) قُبُل . مقابل پس ، دُبُر. مقابل پشت . || بخش قدامی . مقابل قسمت خلفی از چیزی : بدرد همی پیش پیراهنش درخشان شود آتش اندر تنش . فردوسی .عقوة، ساحة؛ پیش در. کاثبة؛ پیش شانه جای اسب . هجنع؛ موی پیش سر رفته . وصید؛ پیش آستانه ٔ در. حوزمة؛ پیش ب...
-
عسراء
لغتنامه دهخدا
عسراء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعسر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زنی که با دست چپ کار کند.(ناظم الاطباء). ج ، عُسر، عُسران . (اقرب الموارد).- عسراء یَسَرة ؛ تأنیث أعسر یَسَر، و آن را عسراء یسراء نگویند. (از اقرب الموارد). زنی که با هر دو دست برابر...
-
شهپر
لغتنامه دهخدا
شهپر. [ ش َ پ َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه پر. پر اولین بال جانوران پرنده را گویند. (برهان ) (از آنندراج ). قادمه . (دهار). پیش بال : ببریده در آشیان تقدیس وصف تو ز جبرئیل شهپر. ناصرخسرو.آن همائی را که سوی جد او بازو زدی عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد....
-
لشکر
لغتنامه دهخدا
لشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش . (المعرب جوالیقی ص 230). خیل . حشم . بهمة. (منتهی الارب ). حثحوث . قشون . سریة. (دهار). رج...
-
پر
لغتنامه دهخدا
پر. [ پ َ/ پ ِرر ] (اِ) قصبه و انبوبه و نای گونه ای شاخی ، که بر آن چیزهای خرد چون مو رسته و تن و بال پرندگان بدان پوشیده است . ریش . || بال و پر. (برهان ). جناح . تیریز. دست باشد از کتف تا سر انگشتان و آنرا بال خوانند. (جهانگیری ). از سر کتف تا سر ا...