کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قادم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قادم
لغتنامه دهخدا
قادم . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قدوم . از سفر بازآینده . ج ، قُدُم ، قُدّام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قادم
لغتنامه دهخدا
قادم .[ دِ ] (اِخ ) کوهکی است نزدیک برقانیه و حفیر خالد نزدیک آن است و گفته اند وادی است . (معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
ابن قادم
لغتنامه دهخدا
ابن قادم . [ اِ ن ُ دِ ] (اِخ ) معلم پسران متوکل عباسی منتصر و معتز. او راست : کتاب غریب الحدیث و کتاب نوادرالفراء یحیی بن زیاد را روایت کرده است .
-
قادم الانسان
لغتنامه دهخدا
قادم الانسان . [ دِ مُل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) سر مردم . ج ، قوادم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر انسان .
-
قادم الرحل
لغتنامه دهخدا
قادم الرحل . [ دِ مُرْ رَ] (ع اِ مرکب ) مقدم پالان . (منتهی الارب ). || (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
جستوجو در متن
-
ابوقادم
لغتنامه دهخدا
ابوقادم . [ اَ دِ ] (اِخ ) محمدبن قادم مکنی به ابی قادم . رجوع به محمد... شود.
-
قادمان
لغتنامه دهخدا
قادمان . [ دِ ] (ع ) (تثنیه ٔ قادم ) دو پستان پیش . || سر دو پستان . (از منتهی الارب ).
-
ابوجعفر
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن قادم ... شود.
-
قوادم
لغتنامه دهخدا
قوادم . [ ق َ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قادم . رجوع به قادم شود. || ج ِ قادمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی پر دراز مرغ . (آنندراج ). رجوع به قادمة شود.
-
ذاج
لغتنامه دهخدا
ذاج . [ ذاج ج ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذج ّ. آینده ٔ از راه . قادم از سفر. || آشامنده ٔ آب .
-
شاحذ
لغتنامه دهخدا
شاحذ. [ ح ِ ] (اِخ ) جایی است در همدان . گفته اند که حارث بن حذیق بن عبداﷲبن قادم الهمذانی به این نام موسوم به شاحذ شده است . (منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان ).
-
ارکازه
لغتنامه دهخدا
ارکازه . [ ] (اِ) پاانداز. آنچه پیش برند از تحف و هدایا قادم را در نزدیک خانه یا اول ورود : چون ز سر کوی نگارم رسدپیش برون آرمش ارکازه ای .سوزنی .
-
قدم
لغتنامه دهخدا
قدم . [ ق ُ دُ ] (ع اِمص ) پیش پیش رفتگی . (منتهی الارب ). المضی ﱡ امام . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ) ج ِ قادم . || ج ِ قَدوم . (منتهی الارب ).