کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قادرسخن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قادرسخن
لغتنامه دهخدا
قادرسخن . [ دِ س ُ خ َ ](ص مرکب ) چیره گفتار. سخنگو. گشاده زبان : چنان قادرسخن شد در معانی که بحری گشت در گوهرفشانی .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
بحر
لغتنامه دهخدا
بحر. [ ب َ ] (ع اِ) مقابل بر (خشکی ). دریا. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دریای شور. (منتهی الارب ). دریای محیط که شور است . (غیاث اللغات ). یم . صاحب آنندراج گوید: بیکران و بی پایان و پرآشوب و تلخ و گران لنگر و سبکروح و گوهرخیز و گوهربار و گوهرزای از صف...