کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاتق نان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بی نان
لغتنامه دهخدا
بی نان . (ص مرکب ) (از: بی + نان ) که نان و قوت نداشته باشد. بی خوراک . فاقد ماده ٔ تغذیه . که وسیله ٔ تغذیه ندارد : چو بی نان و بی آب و بی تن شدنداز ایران سوی شهر دشمن شدند. فردوسی . || بی خورش . بی قاتق .- بی نانخورش ؛ بی قاتق : اقفار؛ بی نان خورش...
-
نانخورش کردن
لغتنامه دهخدا
نانخورش کردن . [ خوَ / خ ُ رِ ک َدَ ] (مص مرکب ) خورش نان کردن . قاتق نان کردن . غذا و خورش را اعم از ترشی یا شیرینی و پنیر و ماست و جزآن با نان خوردن : نقل است که آن روز که بلائی بدو نرسیدی گفتی : الهی ! نان فرستادی نانخورش می باید، بلائی فرست تا نا...
-
نانخورش
لغتنامه دهخدا
نانخورش . [ خوَ / خ ُ رِ ] (اِ مرکب ) آنچه که نان به آن خورده شود خواه آن چیز نمکین باشد خواه شیرین خواه ترش ، به هندی سالن گویند. (غیاث اللغات ). تره و ترب و پیاز و جز آن که بدان نان خورده شود. (آنندراج ). صغ. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ترجمان ا...
-
مری
لغتنامه دهخدا
مری . [ م ُرْ ری ی / م ُرْ ی ی ] (ع اِ) نان خورشی است مانند آبکامه . (منتهی الارب ). آبکامه . (دهار). آنچه قاتق نان کنند. و گویی نسبت است به مُرّ. عامه ٔ مردم آن را کامخ گویند و در نزد اطباء از داروهای قدیم بشمار می آید. بهترینش آن است که از آرد جو س...
-
کشکین
لغتنامه دهخدا
کشکین . [ ک َ ] (ص نسبی ، اِ) از جو. (یادداشت مؤلف ).جوین . حاصل از جو، و نانی را گویند که از جو بدست آمده باشد و بعضی گویند نانی که از آرد باقلا و نخود وگندم و جو درهم آمیخته و پخته باشند. (از برهان ) (از آنندراج ). نانی است از آرد جو و باقلی و از ...
-
عوکل
لغتنامه دهخدا
عوکل . [ ع َ ک َ ] (ع اِ) پشت توده ٔ ریگ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پشت و ظَهر تپه ٔ رمل . (از اقرب الموارد). عوکلة. رجوع به عوکلة شود. || ریگ توده ٔ بزرگ که کمتر از عَقَنقل باشد، یا ریگ برهم نشسته و متراکم .(از منتهی الارب ) (...
-
ترینه
لغتنامه دهخدا
ترینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از قاتق باشد که مردم نامراد و فقیر در آشهای آرد کنند و طریق ساختنش آن است که نان نیم پخته را ریزه ریزه کرده با فلفل و زیره و سیاه دانه ، نیم کوفته ، و سبزیهای ریزه کرده مانند شلغم و چغندر و گندنا و پودینه و ا...
-
خالی
لغتنامه دهخدا
خالی . (ع ص ) تهی . مقابل پر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385) (فرهنگ نظام ). پرداخته . خِلْوْ. (منتهی الارب ) (دهار). خَلّی . (دهار) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). صِفر. صَفِر. صُفُر. عِرو. (منتهی الارب ) : چون می خورم بسات...
-
خورش
لغتنامه دهخدا
خورش . [ خوَ / خ ُ رِ ] (اِ) غذا. طعام . (ناظم الاطباء). قوت . خوردنی . (یادداشت بخط مؤلف ) : چهل روز افزون خورش برگرفت بیامد دمان تا چه بیند شگفت . فردوسی .همان نیزتنگی در آن رزمگاه زبهر خورشها بر او بسته راه . فردوسی .گمانی چنان برد کو را بخواب خو...
-
گوداب
لغتنامه دهخدا
گوداب . (اِ) بر وزن و معنی دوشاب است . (برهان ) : نتوان ساخت از کدو گوداب نه ز ریکاسه جامه ٔ سنجاب . عنصری .نگر که چون بود احوال عیش آن بدبخت که شهد فایق آن شد ز راوقی گوداب . شمس فخری (رشیدی ). || آشی را گویند که از گوشت و برنج ونخود و مغز گردکان پز...