کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قابلة
لغتنامه دهخدا
قابلة. [ ب ِ ل َ ] (اِخ )از نواحی صنعاء شرقی است در یمن . (معجم البلدان ).
-
قابلة
لغتنامه دهخدا
قابلة. [ ب ِ ل َ ] (ع ص ) قابله . نعت فاعلی مؤنث از قبول . پذیرنده . || زن شایسته . رجوع به قابل شود. || ماما. پیشدار. (زمخشری ). مام ناف . (منتهی الارب ). ماماچه . زنی که بچه زایاند. واردن . واردین . (ناظم الاطباء) : همه را زاد به یکدفعه نه پیشی نه...
-
واژههای همآوا
-
قعبلة
لغتنامه دهخدا
قعبلة. [ ق َ ب َ ل َ ] (ع اِمص ) به وزن و معنی قبعلة است .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قبعلة شود.
-
جستوجو در متن
-
قابلگی
لغتنامه دهخدا
قابلگی . [ ب ِ ل َ / ل ِ ] (حامص ) مامائی . ماماگی . مامنافی . (ناظم الاطباء). عمل ماما. فن قابله . شغل قابله .
-
قوابل
لغتنامه دهخدا
قوابل . [ ق َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ قابلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قابلة شود.- قوابل الامر ؛ اوائل کار. (منتهی الارب ).
-
باراج
لغتنامه دهخدا
باراج . (اِ) دایه و قابله را گویند. (آنندراج ). قابله و ماما و پازاج . (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 1ورق 154 شود. مصحف پازاج است . رجوع به پازاج شود.
-
مام ناف
لغتنامه دهخدا
مام ناف . (اِ مرکب ) به معنی ماماچه که پازاج نیز گویند و به تازی قابله خوانند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). قابله . قبول . قَبیل . مولدة. (منتهی الارب ). قابله . ماما. پیشدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماما (معنی دوم ) شود.
-
واردین
لغتنامه دهخدا
واردین . (اِ) واردن . قابله . ماماچه . (ناظم الاطباء) (شعوری ). و رجوع به واردن شود.
-
ماماجه
لغتنامه دهخدا
ماماجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ مصغر) قابله را گویند. (آنندراج ). و رجوع به ماماچه شود.
-
مولدة
لغتنامه دهخدا
مولدة.[ م ُ وَل ْ ل ِ دَ ] (ع ص ، اِ) قابله و مام ناف . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ماما. قابله . (یادداشت مؤلف ). ماماچه . پیش نشین .
-
بازاچ
لغتنامه دهخدا
بازاچ . (اِ) دایه ٔ ناف که بتازیش قابله گویند یعنی آن دایه که تعهد زچه کند.و آنان که با رای مهمله خوانند خطاست . (آنندراج ).
-
ماناف
لغتنامه دهخدا
ماناف . (اِ مرکب ) ماماچه را گویند و به عربی قابله خوانند. (برهان ). به معنی مام ناف . (آنندراج ). ماماچه و قابله . (ناظم الاطباء). مخفف مام ناف . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به مام ناف شود. || به معنی ناف هم آمده است و آن گوی باشد در شکم . (برها...
-
عشرت زای
لغتنامه دهخدا
عشرت زای . [ ع ِ رَ ] (نف مرکب ) عشرت زاینده . زاینده و ایجادکننده ٔ عشرت و طرب و کامرانی : حامله ست اقبال مادرزاد اوقابله ش ناهید عشرت زای باد. خاقانی .و رجوع به عشرت شود.