کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابضة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قابضة
لغتنامه دهخدا
قابضة. [ ب ِ ض َ ] (ع ص ) تأنیث قابض . || عضلات قابضه ؛ عضلاتی باشد که سینه را و اندامهای دم زدن را فراز هم آرد تا هوای گرم گشته و دودناک شده را که از حرارت دل سوخته بیرون کند و عضله های قابضه هشت عضله است ، از هر سوی چهار عضله . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی...
-
جستوجو در متن
-
قابضات
لغتنامه دهخدا
قابضات . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قابضة. چیزهائی که قبض کند و درهم کشد. ترنجیده کننده . (ناظم الاطباء). ادویه ٔ قابضه . || چیزهای زمخت . (ناظم الاطباء). || دنده ها. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
طین جلود
لغتنامه دهخدا
طین جلود. [ ن ِ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکی است که پوست را بدان رنگ میکنند و سرخ مایل بزردی میشود با قوت قابضه و محلله و ضماد اوجهت اسهال و اورام نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
وحماء
لغتنامه دهخدا
وحماء. [ وَ ] (ع ص ) (المراءةالَ ...) زن ویاری : و قوة هذا الشراب قابضة و هو مقو للمعدةالمسترخیة و المراءة الوحماء. (ابن بیطار ج 1 ص 71).
-
اعاراطس
لغتنامه دهخدا
اعاراطس . [ اَ طِ ] (ع اِ) اَعاراطیس . بی گمان سنگی است که آن را کفشدوزان بکار برند: الزهراوی هوحجر تستعمله الاساکفة و مذاقته غیر قابضة و لا حریفة جداً. (از دزی ج 1 ص 28). و رجوع به حجرالاساکفه شود.
-
ضرونیة
لغتنامه دهخدا
ضرونیة. [ ض َ ی َ ] (اِ) خودرو. (فهرست مخزن الادویة، در ضمن شرح کلمه ٔ اخینوس ). اخیروس . نباتی است غیر گندم صحرایی . منبت آن کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمر آن سیاه و ریزه و گل آن سفید و ثمر آن در ادویه ٔ چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففة و محللة و قا...
-
گزانگبین
لغتنامه دهخدا
گزانگبین . [ گ َ اَ گ ُ / گ َ ] (اِ مرکب ) من ّ. (آنندراج ) (زمخشری ). طلی باشد که بر برگ طرفاء نشیند و آن شبیه به شیرخشت است بدون اینکه مایل به زردی باشد. (بحر الجواهر). نمی است مانند ترنجبین که بر ورق طرفاء می افتد. (الفاظ الادویه ). شبنمی است که ب...
-
اخیروس
لغتنامه دهخدا
اخیروس . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) اخینوس . گندم بیابانی که کشت و درو نشود. نباتیست غیر گندم صحرائی . منبت او کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمرش سیاه و ریز و گلش سفید و ثمرش در ادویه ٔ چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است . (تحفه ٔ حکیم مو...
-
احریض
لغتنامه دهخدا
احریض . [ اِ ] (ع اِ) گل رنگ . کافشه . گل کاغاله . گل کاچیره . کازیره . کاجیره . (مهذب الاسماء). کاژیره . عُصفُر. بهرم . بهرمان . مریق . نقد. زعفران ِ بدل و با آن زعفران را غش کنند. در اختیارات بدیعی آمده : احریض بهرم و بهرمان است و خربع و عصفر و مری...
-
حماحم
لغتنامه دهخدا
حماحم . [ ح َ ح ِ ] (ع اِ) پودینه ٔ بستانی که برگش پهنا باشد و آنرا حبق نبطی گویند. برای زکام نافع است و سده های دماغ گشاید و دل را نیرو بخشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حماحمة یکی آن . (منتهی الارب ). و عامه آنرا حَبَق لیمونی خوانند. (اقرب الموا...
-
حجر خزفی
لغتنامه دهخدا
حجر خزفی . [ ح َ ج َ رِ خ َ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی است مصری شبیه به خزف و صفایحی و زود از هم ریزد. بغایت خشک و گرمی او کمتر و با قوه ٔ قابضه و اندک حدت و قایم مقام حجر قیشور در ستردن موی و دودرهم او با شراب قاطع خون حیض و خوردن آن چهار روز...
-
زرنب
لغتنامه دهخدا
زرنب . [ زَ ن َ ] (ع اِ) دوایی است خوشبوی ، مقوی و مفرح دل باشد و آنرا به فارسی سروترکستانی و به عربی رجل الجراد گویند چه شباهتی به پای ملخ دارد. (برهان ). گیاهی خوشبوی و رجل الجراد. (ناظم الاطباء). گیاهی است خوشبوی شبیه ترنج و آن را رجل الجراد هم گو...
-
قلومس
لغتنامه دهخدا
قلومس . [ ق ُ م ُ ] (معرب ، اِ) آذان الدب و آن گیاهی است و بر پنج صنف است و ماهی زهرج نوعی از اوست ، صنفی سفید است و برگش سفید و نر و ماده میباشد، برگ ماده شبیه به برگ کلم و سفیدتر و عریضتر از آن و ساقش بقدر ذرعی و زیاده بر آن و چیزی مانند پشم بر ساق...
-
چوب چینی
لغتنامه دهخدا
چوب چینی . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخی است معروف و گیاه او بی گل و بی ثمر است . برگش به زنبق و ساقش به نی شبیه است و بهترین آن قطعه های بزرگ املس سرخ نیم رنگ شاخ جهانیده بی کرم و بی گره است و بسیار صلب و اندرون سیاه و ثقیل الوزن بحد افراط که...