کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قابض
لغتنامه دهخدا
قابض . [ ب ِ ] (اِخ ) خواجه درویش احمد قابض . رجوع به احمد قابض شود.
-
قابض
لغتنامه دهخدا
قابض . [ ب ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء) (مجمل اللغه ).
-
قابض
لغتنامه دهخدا
قابض . [ ب ِ ] (ع ص ) میراننده . || گیرنده . (ناظم الاطباء). به پنجه گیرنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در مشت گیرنده . (ناظم الاطباء). || درآورنده . بیرون کشنده . قابض روح : قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال فتنه ٔ آخر زمان ، از کف او مصطلم . خاق...
-
واژههای مشابه
-
قابض ارواح
لغتنامه دهخدا
قابض ارواح . [ ب ِ ض ِ اَرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جان گیر. (روضة العقول ). جان ستان . جان ستاننده . گیرنده ٔ جانها. || (اِخ ) ملک الموت . عزرائیل : محمد مصطفی که خواجه ٔ هر دو سرا بود قابض ارواح از عالم جلال به قضای جانش آمد. (قصص الانبیاء جویری...
-
قابض جریمه
لغتنامه دهخدا
قابض جریمه . [ ب ِ ض ِ ج َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کسی که تاوان و جریمه در نزد وی جمع میشود. (ناظم الاطباء).
-
قابض مالیات
لغتنامه دهخدا
قابض مالیات . [ ب ِ ض ِ ] (ص مرکب ) آنکه مالیات در نزد وی جمع میگردد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) درویش (خواجه ....). رجوع به احمد قابض شود.
-
عفصة
لغتنامه دهخدا
عفصة.[ ع َ ف ِ ص َ ] (ع ص ) مؤنث عَفِص . گس و قابض : ادویه ٔعفصه . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عَفِص شود.
-
گرگ
لغتنامه دهخدا
گرگ . [ گ ُ ](اِ) بهیریا. (الفاظ الادویه ). بهیریا همان بلیله است که دوایی است قابض و طبیعت آن سرد و خشک است در دویم و سیم و معرب آن بلیلج است . رجوع به بلیله شود.
-
سگول
لغتنامه دهخدا
سگول . [ س ُ ] (اِ) مازو. (ناظم الاطباء). || (ص ) هر چیز قابض که یبوست آورد. (ناظم الاطباء). || سخت دل و بددل و بدمرد است . (آنندراج ). || ظاهر. (آنندراج ).
-
تندمزه
لغتنامه دهخدا
تندمزه . [ ت ُ م َ زَ / زِ ] (ص مرکب )قابض و زمخت و هر چیز که طعم آن تند و تیز باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
گل رومی
لغتنامه دهخدا
گل رومی . [ گ ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بعربی طین رومی گویند. مخفف قابض بود. با آب کاسنی طلا کنند، خونی که از چشم برآید بازدارد. (برهان ) (آنندراج ).
-
نشف کننده
لغتنامه دهخدا
نشف کننده . [ ن َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بخود کشنده . جذب کننده : بعضی قابض است که جگر را قوت دهد و بعضی پزاننده است و بعضی صدید را و ماده ٔ بد را نشف کننده است و پاک کننده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).