کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قائمه شمشیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قائمة
لغتنامه دهخدا
قائمة. [ ءِ م َ ] (اِخ ) شهری است در یمن از خان بنی سهل . (معجم البلدان ).
-
زاویه ٔ قائمه
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ قائمه . [ ی َ / ی ِ ی ِ ءِ م َ / م ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای است که 90 درجه باشد در صورتی که محیط کره را بسیصد و شصت درجه تقسیم کنند و بعبارت دیگر چون بر خط راست مفروش یعنی خط افقی ، خطی قائم کنند پس سطحه ٔ میان ضلعین زاویه ٔ قائمه ...
-
قائمه ٔ خنجر
لغتنامه دهخدا
قائمه ٔ خنجر. [ ءِ م َ / م ِ ی ِ خ َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبضه ٔ خنجر. دسته ٔ خنجر.
-
قائمه زدن
لغتنامه دهخدا
قائمه زدن . [ ءِ م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) شمع زدن . رجوع به قائمه شود.
-
جستوجو در متن
-
دسته شمشیر
لغتنامه دهخدا
دسته شمشیر. [ دَ ت َ / ت ِ ش َ ] (اِ مرکب ) نام آلتی است که بدان تیر راست کنند و بعضی گفته که آن را به هندی بانک گویند و بدان تیر می تراشند. (غیاث ). || (با اضافه ) دستگیره ٔ شمشیر. قائم و قائمه ٔ سیف . مقبض . (دهار). و رجوع به دسته شود.
-
قبضة
لغتنامه دهخدا
قبضة. [ ق َ ض َ ] (ع اِ) قبضه . مقبض . مقبضة.(منتهی الارب ). گرفتنگاه از شمشیر و کارد و کمان و جز آن . (منتهی الارب ). قائم . قائمه ٔ شمشیر و جز آن . دسته . دستگیره : تهمتن بیازید چنگال شیرسر قبضه بگرفت مرد دلیر. فردوسی .چو رومی کمان را شدی قبضه گیرف...
-
دستگیر
لغتنامه دهخدا
دستگیر. [ دَ ] (نف مرکب ) آخذ. دست گیرنده : دل سنگ بگذاشتندی به تیرنبودی کس آن زخم را دستگیر. فردوسی . || کسی که دست کسی را بدست برگیرد و بنوازد. (آنندراج ). گیرنده ٔ دست برای معاونت . (غیاث ) : جهان تیره شد بر دل اردشیراز آن شاه روشن دل دستگیر. فردو...
-
عمود
لغتنامه دهخدا
عمود. [ ع َ ] (ع اِ) ستون خانه . (منتهی الارب ). آنچه از قبیل خانه بر آن استوار گردد. تیرآهن . (از اقرب الموارد). ج ، آعمِدة، عَمَد، عُمُد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : زده بر سرکوه چار از عمودسرش تا به ابر اندر از چوب عودبدان هر عمود آشیانی بزرگ ...
-
دسته
لغتنامه دهخدا
دسته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ) هر چیز که نسبت به دست دارد. (آنندراج ). || دستینه . خط نوشته . دستخط : گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی و دسته . کسائی .و مراد از این دست همانست که حافظ گوید در این بیت «یا ز دیوان قضا خط امانی...
-
الفاظ
لغتنامه دهخدا
الفاظ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَفظ. سخنان . (آنندراج ) (المنجد). صاحب تاج العروس گوید: «لفظ» واحد «الفاظ» و آن در اصل مصدر است - انتهی . و صاحب منتهی الارب آرد: لفظ؛ سخن . لفظة؛ یک سخن . الفاظ جمع. در اقرب الموارد آمده : اللفظة؛ الواحدة من الالفاظ. ج ، لَ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عث...
-
عروس
لغتنامه دهخدا
عروس . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (منتهی الارب ). زن نوکدخدا و مرد نوکدخدا، مگر در عرف اطلاق این بیشتر بر زن کنند، و به ضمتین خواندن خطاست . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (ناظم الاطباء). مرد و زن مادام ک...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) خصومت ، اسم است جدال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی دشمنی . (از شرح قاموس ). سختی و لداد در خصومت . (از قطر المحیط). پیکار. (مهذب الاسماء). مخاصمت . ستیز. || قدرت بر خصومت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانائ...
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...