کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ق
لغتنامه دهخدا
ق . (حرف ) حرف بیست و چهارم است از حروف الفبای فارسی و حرف بیست و یکم از حروف الفبای عربی و حرف نوزدهم از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را بصد دارند و نام آن قاف است و آن در اصل نونی است که دو نقطه از درون بر سر او زیادکرده اند و گفته اند آن شکلی است...
-
ق
لغتنامه دهخدا
ق . [ ق ِ ] (ع فعل امر) فعل امراست از وقی یقی وقایة به معنی محفوظ کن ، نگه دار!
-
ق
لغتنامه دهخدا
ق . [ قاف ] (اِخ )نام سوره ٔ پنجاهمین قرآن که در مکه نازل شد و 45 آیه دارد، پس از سوره ٔ حجرات و پیش از سوره ٔ ذاریات .
-
واژههای مشابه
-
ق - م
لغتنامه دهخدا
ق - م . [ قاف ْ میم ْ ] (علامت اختصاری ) رمز قبل از میلاد. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...
-
جستوجو در متن
-
جوقه جوقه
لغتنامه دهخدا
جوقه جوقه . [ ق َ ق َ / ق ِ ق ِ ] (ق مرکب ) دسته دسته . بدسته ها و گروههای جدا.
-
قرباقه
لغتنامه دهخدا
قرباقه . [ ق ُ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) رجوع به قرباغه شود.
-
خدایار
لغتنامه دهخدا
خدایار. [ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از خانان خوقند است که سه بار بتخت سلطنت رسید:یکبار از حدود 1265 هَ .ق . تا 1273 هَ .ق . بار دیگراز 1277 هَ .ق . تا 1280 هَ .ق . بار سوم از 1288 هَ .ق . تا 1292 هَ .ق . (از طبقات سلاطین اسلام لین پول ).
-
حق
لغتنامه دهخدا
حق . [ ح َق ق ] (اِ) (مرغ ...) شب آهنگ .
-
قبلاً
لغتنامه دهخدا
قبلاً. [ ق َ لَن ْ ] (ع ق ) پیش از این . (ناظم الاطباء).
-
قهز
لغتنامه دهخدا
قهز.[ ق َ / ق ِ ] (اِخ ) موضعی است . (از معجم البلدان ).
-
قرقر
لغتنامه دهخدا
قرقر. [ ق ُ ق ُ ] (اِ) غرغر. رجوع به غرغر شود.