کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فین فین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فین فین
لغتنامه دهخدا
فین فین . (اِ صوت ) فین . نفس به تندی گرفتن . (آنندراج ). رجوع به فین (اِ صوت ) شود.- فین فین کردن . رجوع به این ماده شود.
-
جستوجو در متن
-
هخ
لغتنامه دهخدا
هخ . [ هَِ خ خ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز آب بینی اندازنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فین . رجوع به فین شود.
-
باغشاه
لغتنامه دهخدا
باغشاه . [ غ ِ ] (اِخ ) باغی بوده در قریه ٔ فین کاشان . در حمام همین باغ محمدتقی خان امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه با گشودن رگ کشته شد. و رجوع به باغ فین شود.
-
مارم
لغتنامه دهخدا
مارم . [ رُ ] (اِخ ) قریه ای است میانه ٔ شمال و مغرب فین . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 1471 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کیشان
لغتنامه دهخدا
کیشان . (اِخ ) قریه ای است در شش فرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق فین . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
رودر
لغتنامه دهخدا
رودر. [ دَ ] (اِخ ) قریه ای است در ده فرسنگی مغرب فین . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
فینی
لغتنامه دهخدا
فینی . (ص نسبی ) منسوب به فین که از قرای کاشان است . (سمعانی ).
-
لاور
لغتنامه دهخدا
لاور. [ وَ ] (اِخ ) قریه ای است دو فرسنگ بیشتر در جانب جنوب فین . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
باغستان
لغتنامه دهخدا
باغستان . [ غ ِ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب فین . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 85 هزارگزی شمال باختری بندرعباس بر سر راه مالرو فین به گهره واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و گرمس...
-
پشت تنگ
لغتنامه دهخدا
پشت تنگ . [ پ ُ ت َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به هشت فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب فین . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
بینی افشاندن
لغتنامه دهخدا
بینی افشاندن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) بینی فشاندن . بینی گرفتن . بینی پاک کردن . تمخط. فین کردن . (منتهی الارب ). امتخاط. انخاط و نخط. (منتهی الارب ).
-
کهتک
لغتنامه دهخدا
کهتک . [ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 340 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کهن بالا
لغتنامه دهخدا
کهن بالا. [ ک ُ هَم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 294 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
زیارت
لغتنامه دهخدا
زیارت . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 114 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).