کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فین
لغتنامه دهخدا
فین . (اِ صوت ) آواز فشاندن بینی . (یادداشت مؤلف ).- فین کردن . رجوع به این ماده شود.|| (اِ) آب بینی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فین
لغتنامه دهخدا
فین . (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش فین شهرستان بندرعباس است که دارای 2267 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش خرما، مرکبات ، غله و تنباکوست . مزارع پرزین ، کوک ، گرو جزو این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
فین
لغتنامه دهخدا
فین . (اِخ ) قصبه ای است در بخش مرکزی شهرستان کاشان که دارای دو قسمت جداگانه ٔ فین بزرگ و فین کوچک است و بعضی آن را فینین مینامند. فین در شش هزارگزی باختر کاشان واقع شده و بواسطه ٔ کثرت اشجار و آب وهوای خوب یکی از تفرجگاههای اطراف کاشان است . آب آن ا...
-
فین
لغتنامه دهخدا
فین . (اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای 28 آبادی و 12251 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رودخانه و محصول عمده اش خرما، مرکبات و غله است . قراء مهم آن سرزه ، مارم ، خوشنگان و تیزج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)...
-
فین
لغتنامه دهخدا
فین . [ ف َ ] (ع مص ) آمدن . (منتهی الارب ).
-
فین
لغتنامه دهخدا
فین .(اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که دارای 681 تن سکنه است . آب آن از چاه و قنات و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، صیفی و کار دستی زنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای مشابه
-
فین فین
لغتنامه دهخدا
فین فین . (اِ صوت ) فین . نفس به تندی گرفتن . (آنندراج ). رجوع به فین (اِ صوت ) شود.- فین فین کردن . رجوع به این ماده شود.
-
فین فین کردن
لغتنامه دهخدا
فین فین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفس را به تندی و با صدا از بینی بیرون دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فین کردن
لغتنامه دهخدا
فین کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) آب بینی را خارج کردن . (فرهنگ فارسی معین ). به فشار بیرون دادن نفس از بینی ، اخراج فضول را. با آواز خلط بینی بیرون دادن . (یادداشتهای مؤلف ).
-
باغ فین
لغتنامه دهخدا
باغ فین . [ غ ِ ] (اِخ ) باغی است در فین نزدیک کاشان و آب چشمه ٔ فین از میان آن میگذرد و آنرا باغ شاه نیز نامند. طول باغ از مشرق به مغرب 157 گز و عرض آن از شمال بجنوب 144 گز است و مجموع مساحت آن 22608 گز مربع است . در وسط باغ بنای دو طبقه ای وجود دار...
-
چشمه فین
لغتنامه دهخدا
چشمه فین . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است واقع در فین ، و «فین »اسم دو قریه است از قرای کاشان که در دامنه ٔ کوهی در یک فرسخی شهر که بکوه دندانه هفت کتل مشهور میباشد واقع شده است . و این دو قریه را فین علیا و فین سفلی مینامن...
-
فین و کهره
لغتنامه دهخدا
فین و کهره . [ ن ُ ک ُ هََ رَ ] (اِخ ) میانه ٔ جنوب و مشرق فرک ، درازی آن از قریه ٔ لاور تا قریه ٔ آب ماه یازده فرسنگ ،پهنای آن از قریه ٔ فین تا رودر ده فرسنگ . محدود است از جانب مشرق به ناحیه ٔ رودان و احمدی و از سمت شمال به ناحیه ٔ فارنمان و از طرف...
-
جستوجو در متن
-
هخ
لغتنامه دهخدا
هخ . [ هَِ خ خ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز آب بینی اندازنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فین . رجوع به فین شود.