کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیروزج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیروزج
لغتنامه دهخدا
فیروزج . [ زَ ] (معرب ، اِ) معرب پیروزگ . پیروزه .فیروزه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فیروزه شود.
-
جستوجو در متن
-
شفیر
لغتنامه دهخدا
شفیر. [ ] (اِ) فیروزج است . (مخزن الادویه ). رجوع به فیروزج شود.
-
سافروس
لغتنامه دهخدا
سافروس . (یونانی ،اِ) اسم یونانی فیروزج است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
فیروزجی
لغتنامه دهخدا
فیروزجی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به فیروزج . فیروزه ای . || به رنگ فیروزه . رنگ آبی روشن .
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی .(اِخ ) نام کسی است و ابن بیطار در مفردات از او نقل و روایت کند. از آن جمله است در شرح کلمه ٔ فیروزج . رجوع به مفردات ابن البیطار جزء الثالث ص 172 شود.
-
شیرفام
لغتنامه دهخدا
شیرفام . (ص مرکب ) شیری رنگ . به رنگ شیری . (یادداشت مؤلف ). || شیربام . قسمی از فیروزه که رنگ شیر دارد و آنرا لبنی نیز نامند. فیروزج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیربام شود.
-
ایلاقی
لغتنامه دهخدا
ایلاقی . (ص نسبی ) از مردم ایلاق . منسوب به ایلاق که ملکی است از شاش ، قریب به ترک . (غیاث ) (آنندراج ) (الانساب سمعانی ) : برون رفت از ایلاقیان سرکشی سواری شتابنده چون آتشی . نظامی .|| که از ایلاق باشد : فیروزج ایلاقی . (الجماهر بیرونی ص 170).
-
حجرالعین
لغتنامه دهخدا
حجرالعین . [ ح َ ج َ رُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) ابوریحان بیرونی در ذیل ذکر فیروزج گوید: و اما حجرالعین فالسبج احق به لان العامة یزعمون ان المعیون اذا کان معه سبج انشق فاندفع عنه بذلک ضررالعین . (الجماهر صص 170-169).
-
حجرالجاه
لغتنامه دهخدا
حجرالجاه . [ ح َ ج َ رُل ْ] (ع اِ مرکب ) بیرونی در کتاب الجماهر در ذیل ذکر فیروزج گوید: اعلم ان جابربن حیان الصوفی یسمیه فی کتاب النخب فی الطلسمات ؛ حجر الغلبة، و حجر العین و حجرالجاه . اما حجر الغلبة و حجر الجاه فللتفاؤل لان معنی اسمه بالفارسیة الن...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی مرشدی . ادیب و فاضل مکی . سید علیخان در سلافه ٔ ترجمه ٔ او آروده است : وی در مکه بزمان شریف احمدبن عبدالمطلب منصب قضا داشت و چندی مورد غضب شریف واقع شده محبوس و مقیدبود سپس آزاد گردید و قصاید و اشعار نیکو از او نقل شد...
-
حجرالغلبة
لغتنامه دهخدا
حجرالغلبة. [ ح َ ج َ رُل ْ غ َ ل َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفة الجواهردر ذیل ذکر یشم گوید: و قیل ان الیشم او جنساًمنه یسمی حجر الغلبة و من اجله حلی الترک سیوفهم و سروجهم و مناطقهم به حرصاً علی نیل الغلبة فی القراع و ال...
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) سعدبن علی بن القاسم الانصاری الخطیری ثم البغدادی معروف بورّاق . دلال الکتب . ادیب و فاضل و شاعری رقیق الشعر است و او را مصنفاتی است از جمله : زینةالدهر و عصرة اهل العصر فی ذکر لطائف شعراءالعصر و این ذیل دمیةالقصر ...
-
طاهر جزری
لغتنامه دهخدا
طاهر جزری . [ هَِ رِ ج َ زَ ] (اِخ ) شدادبن ابراهیم بن حسن ، ابوالنجیب الملقب بالطاهر الجزری . ثعالبی در تتمةالیتیمة درباره ٔ او گوید: سالخورده است و دوران فرمانروائی سیف الدوله را درک کرده است و درباب وی گوید:و حاجة قیل لی نبه لها عمراًو نم فقلت علی...
-
فیروزه
لغتنامه دهخدا
فیروزه . [ زَ / زِ ] (اِ) پیروزه . فیروزج . یکی از سنگهای آذرین که ترکیب آن عبارت از فسفات ئیدراته ٔآلومینیوم طبیعی است و وزن مخصوصش بین 2/62 تا 2/83است و سختی آن مساوی شیشه یعنی برابر با 6 است . فیروزه به مناسبت رنگ آبی درخشانی که دارد در شمار سنگها...