کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیج
لغتنامه دهخدا
فیج . [ ف َ ] (ع اِ) گو پست . (منتهی الارب ). || نزدیک تَک زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فیج
لغتنامه دهخدا
فیج . [ ف َ ] (معرب ، اِ) پیک . (منتهی الارب ). معرب پیک فارسی است . قاصد. (از فرهنگ فارسی معین ).ج ، فیوج . (از اقرب الموارد). || گروه مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فوج شود.
-
جستوجو در متن
-
فیک
لغتنامه دهخدا
فیک . [ ف َ ] (معرب ، اِ) پیک . (آنندراج ). فَیْج .
-
ابورشید
لغتنامه دهخدا
ابورشید. [ اَ رَ ] (اِخ ) فیج . محدث است .
-
پیگ
لغتنامه دهخدا
پیگ . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) فیج . پیک (چون معرب آن فیج است با کاف فارسی باید). صاحب آنندراج گوید که پیک با کاف تازی خطاست . رجوع به پیک شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن فیج (پیگ ). محدث است .
-
غرچی
لغتنامه دهخدا
غرچی . [ غ َ رَ ] (ص ) زن بیشرم بسیارفریاد. بُهصُلة. کولی . لوری . لولی . غربال بند. فیج . چینگانه . قره چی .
-
چینگانه
لغتنامه دهخدا
چینگانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) ترکی شده ٔ کلمه ٔ اروپائی تزیکان یا تسیگان سوزمانی . غربال بند. فیج . فیوج . غره چی . قرشمال .کولی . لوری . لولی . کوچ وبلوچ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به لوری و لولی شود.
-
غربال بند
لغتنامه دهخدا
غربال بند. [ غ ِ / غ َ ب َ ] (نف مرکب ) غربال ساز را گویند. (آنندراج ). آنکه غربال سازد از زه و کم و جز آن . آنکه غربال بافد یا غربال بندد. || کولی . لوری . لولی . غره چی . قره چی . حرامی . چینگانه . فیج . فیوج . قرشمال . غربتی . سوزمانی . زط. || مجا...
-
فیوج
لغتنامه دهخدا
فیوج . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فوج . آنها که در زندان آمدورفت دارند و پاسبانی آن کنند. (منتهی الارب ). || ج ِ فیج است که معرب پیک باشد. (از یادداشتهای مؤلف ) : تا آنگاه که بواسطه ٔ کثرت فیوج و بسیاری ِرسل که از رشید بدو آمدند حجت بر او لازم شد. (تاریخ قم...
-
کولی
لغتنامه دهخدا
کولی . [ ک َ / کُو ] (ص نسبی ، اِ) کاولی = کابلی ؟ (فرهنگ فارسی معین ). لولی . (آنندراج ). لولی . لوری . غربال بند. قره چی . غرچی . غربتی . چینگانه . زط. زرگر کرمانی . سوزمانی . زنگاری . فیوج . فیج . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام گروهی صحرانشین . ...
-
لولی
لغتنامه دهخدا
لولی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد. (از غیاث ). لوری . فیج . غره چی . زط. چیگانه .زنگاری . کولی . غربالبند. غرچه . قرشمال . سوزمانی . توشمال . زنگانه . کاولی . کابلی . کاول . کاوول . بکاوول . بکاول . زرگر کرمانی . گی...
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (ص نسبی ، اِ) لولی . کولی . زط. غربال بند. حَرامی . غربتی . غَرَه چی . قرشمال . توشمال . سوزمانی . قَره چی . چینگانه . فیج . نام طایفه ای است که بازی گری و سرائیدن به کوچه ها پیشه ٔ ایشان باشد. (غیاث ). سرودگوی و گدای کوچه ها. نام طایفه ای است...
-
پیک
لغتنامه دهخدا
پیک . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) (از اوستائی پدیکا، لغةً بمعنی پیاده رونده و مجازاً قاصد) کسی که مأمور رساندن بارها و نامه های پستی است از جایی بجایی . برید . فیج . (منتهی الارب ). قاصد. مِرسال . ساعی . پروان . چاپار. نامه بر. پیام آور. (شرفنامه ). رسول . پ...