کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیاور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیاور
لغتنامه دهخدا
فیاور. [ ف َ وَ ] (اِ) فیاوار. (برهان ). رجوع به فیاوار و فیار شود.
-
جستوجو در متن
-
فیدار
لغتنامه دهخدا
فیدار. [ ف َ / ف ِ ] (اِ) فیاور، که صنعت و شغل و کار و عمل باشد. (برهان ). رجوع به فیار. فیاوار و فیاور شود.
-
قیاوار
لغتنامه دهخدا
قیاوار. (اِ)بر وزن سزاوار بمعنی کار و شغل و عمل و صنعت . (برهان ) (آنندراج ). مصحف فیاور. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
فیاوار
لغتنامه دهخدا
فیاوار. [ ف َ ] (اِ) فیار که صنعت و شغل و عمل و کار و هنر باشد. (برهان ). فیاور. فیار. (فرهنگ فارسی معین ) : مهر ایشان بود فیاوارم غمشان من به هر دو بگسارم .عنصری (از اسدی ).
-
شغل
لغتنامه دهخدا
شغل . [ ش ُ ] (ع اِ) کار. ضد فراغ . سرگرمی . (یادداشت مؤلف ). آنچه مایه ٔ مشغولیت باشد. کارهای نامنظم روزانه ٔ مربوط به نیازمندیهای زندگی : همی بایَدْت رفت و راه دور است بسنده داریکسر شغلها را. رودکی .کار من در هجر تو دایم نفیر است و فغان شغل من در ...