کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیافی
لغتنامه دهخدا
فیافی . [ف َ فی ] (ع اِ) ج ِ فیفاء. (منتهی الارب ). بیابانها. (غیاث ) : همه شب در ستره ٔ خوافی ظلمت قطع فیافی آن مسافت میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || مکانهای مستوی و هموار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
فیفاء
لغتنامه دهخدا
فیفاء. [ ف َ ] (ع ص ، اِ) بیابان فراخ و بی آب . ج ، فیافی . (منتهی الارب ). بیابانی که آب در آن نیست . || جای مستوی . (اقرب الموارد). رجوع به فیف شود.
-
مهامه
لغتنامه دهخدا
مهامه . [ م َ م ِه ْ ] (ع اِ) ج ِ مَهْمَه ْ. دشتهای دوردست و زمینهای خالی و ویران . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تا راه توان یافت به دریا ز ستاره تا دور توان گشت به توشه ز مهامه . منوچهری .عادت روزگار... همین است که ... یار...
-
خوافی
لغتنامه دهخدا
خوافی . [ خ َ ] (ع اِ) پرهای بال مرغ که چون بالها را منضم گرداندپنهان شوند، یا چهار پری که بعد از مناکب قرار دارد، یا هفت پری که بعد از هفت پر مقدمات وجود دارد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : همه شب در ستره خوافی ظلمت قطع فیافی آن...