کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیاضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فیاضی
لغتنامه دهخدا
فیاضی . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آبادان که دارای 900 تن سکنه است . آب آن از رود بهمن شیر و محصول عمده اش غله ، خرما و سبزی است . ساکنان از طایفه ٔ عیدان و اکثر کارگر شرکت نفت اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
فیاضی
لغتنامه دهخدا
فیاضی . [ ف َی ْ یا ] (ص نسبی ) منسوب به فیاض که نام اجدادی است . (سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
نظرپرست
لغتنامه دهخدا
نظرپرست . [ ن َ ظَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) نظرباز : در انجمن نظرپرستان از عشق تو می زنند دستان .فیاضی (آنندراج ).
-
رطب وار
لغتنامه دهخدا
رطب وار. [ رُ طَ ] (ص مرکب ) مانند رطب .مثل خرما. خرماکردار. (یادداشت مؤلف ) : به فیاضی که بخشد با رطب خارکه بی خارم نیابد کس رطب وار.نظامی .
-
سیل ریزی
لغتنامه دهخدا
سیل ریزی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) عمل سیل آوردن : کوه عظمت بسیل ریزی دریای کرم بموج خیزی .ابوالفضل فیاضی (از آنندراج ).
-
گران پای
لغتنامه دهخدا
گران پای . [ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم عالی قدر بلندمرتبه و بعضی گویند گران سایه کنایه از ذات فیاضی که زودانتقال نکند و از جا نرود و گویند کسی که حضور او مرغوب نباشد. (آنندراج ) .
-
گردش قرعه
لغتنامه دهخدا
گردش قرعه . [ گ َ دِ ش ِ ق ُ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از غلطیدن قرعه است . (آنندراج ) : غافل مگشای چشم پرشنگ بر گردش قرعه های نیرنگ .شیخ ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).
-
نوسخن
لغتنامه دهخدا
نوسخن . [ ن َ / نُو س ُ خ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) طفلی که تازه به گفتار درآمده باشد. (آنندراج ) : شد مرغ به عاشقی نواسازچون کودک نوسخن هم آواز. فیاضی (از آنندراج ).|| که سخنان بدیع و نادر گوید. که در سخن مبتکر و مبدع است . رجوع به نوسخنی شود.
-
وهمناک
لغتنامه دهخدا
وهمناک . [ وَ ] (ص مرکب ) دارای شک . شاک ّ. بدگمان . وهمی و گمان کننده . (آنندراج ) : طبع تو اگرچه وهمناک است چون من به توام تو را چه باک است . ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).|| ترسان . ترسنده . || هولناک . مخوف . خوفناک . خطرناک . (آنندراج ).
-
کرشمه باز
لغتنامه دهخدا
کرشمه باز. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) آنکه کرشمه کند. معشوقی که غمزه آرد. (فرهنگ فارسی معین ). بکاربرنده ٔ ناز و کرشمه : داری تو کرشمه باز سرمست سررشته ٔ هجر و وصل در دست .ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).
-
ساده عذار
لغتنامه دهخدا
ساده عذار. [ دَ / دِ ع ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از جوان بیریش . (بهار عجم ) (آنندراج ). ساده رخ . ساده روی . ساده زنخ . ساده زنخدان . ساده شکر : آئینه ز نقش ساده بایدکان ساده عذار رخ نماید.شیخ ابوالفضل فیاضی (از آنندراج ).
-
باده فرسا
لغتنامه دهخدا
باده فرسا. [ دَ / دِ ف َ ] (ن مف مرکب ) باده فرسای . کنایه از دائم الخمر یعنی آنکه از افراط خوردن شراب مضمحل و فرسوده شده باشد. شیخ ابوالفیض فیاضی راست : خوش وقت حریف باده فرسای بر تارک آسمان زده پای .(از آنندراج ).
-
حسرت کده
لغتنامه دهخدا
حسرت کده . [ ح َ رَ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) حسرت سرا. حسرت آباد. حسرت خانه . آرمان خانه . جائی که جز حسرت در آن نباشد : از ناله ٔ عاشقانه ٔ من حسرت کده گشت خانه ٔ من . فیاضی (از آنندراج ).|| کنایت از دنیای فانی .
-
گل غنچه
لغتنامه دهخدا
گل غنچه . [ گ ُ غ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) گول غنچه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). غازه ٔ زنان است و آن چیزی باشد سرخ که بر روی مالند. (برهان ) (آنندراج ). گلگونه که بر روی مالند. (غیاث ). سرخاب . || شیخ ابوالفیض فیاضی در مثنوی نل و دمن بمعنی غنچه ٔ...