کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فکرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فکرت
لغتنامه دهخدا
فکرت . [ ف ِ رَ ] (ع اِ) فکرة. رجوع به فکرة شود. || اندیشه .ج ، فِکَر. (فرهنگ فارسی معین ) : چنان دید امیرالمؤمنین به فطرت تیز و فکرت صافی که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت ها. (تاریخ بیهقی ).بر خاطرم امروز همی گشت نیاردگر فکرت سقراط بود پر...
-
واژههای مشابه
-
فاتحه ٔ فکرت
لغتنامه دهخدا
فاتحه ٔ فکرت . [ ت ِ ح َ / ح ِ ی ِ ف ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ابتدای سخن . (برهان ) : فاتحه ٔ فکرت و ختم سخن نام خدایست بر او ختم کن .نظامی .
-
توفیق فکرت
لغتنامه دهخدا
توفیق فکرت . [ ت َ فی ف ِ رَ ] (اِخ ) شاعر ترک و پیشوای شعر جدید ترکی (1867-1915 م .). وی تحصیلات خود را در مدرسه ٔ عالی غلطه سرای بپایان رسانید. او مردی منزوی و وظیفه شناس و خوش ظاهر و وطن پرست و انسان دوست بود. در انتشار مجموعه ٔ «از ثروت فنون » که...
-
فکرت لاریجانی
لغتنامه دهخدا
فکرت لاریجانی . [ ف ِ رَ ت ِ ] (اِخ ) سیدنعمت اﷲ. از اجله ٔ سادات لاریجان مازندران بوده . در اوایل جوانی در شهر بارفروش - بابل کنونی - تحصیل علوم متداوله کرده ، بعد از فراغت از اکتساب کمالات به طهران آمد و بحکم فتحعلیشاه به رتبه ٔ تعلیم نواب شاهزاده ...
-
پریشان فکرت
لغتنامه دهخدا
پریشان فکرت . [ پ َ ف ِ رَ ] (ص مرکب ) پراکنده فکر. سرگشته . مضطرب . آشفته : پریشان فکرت در کارها حیران بود. (کلیله و دمنه ).
-
واژههای همآوا
-
فکرة
لغتنامه دهخدا
فکرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) اندیشه .(منتهی الارب ). اعمال خاطر در چیزی . فِکری ̍. اسم از افتکار است . (از اقرب الموارد). رجوع به فکری شود.
-
جستوجو در متن
-
اختشاب
لغتنامه دهخدا
اختشاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اختشاب شعر؛ شعر گفتن چنانکه آید بی فکرت بسیار و تصنّع. خَشْب ِ شعر.
-
نخاس
لغتنامه دهخدا
نخاس . [ن َ ] (ع اِ) دوالی که در میان دو قطعه ٔ چرم دوزند. (ناظم الاطباء). || (ص ) مخفف نَخّاس است . رجوع به نخّاس و نیز رجوع به نخّاسی شود : گر تو صراف دلی فکرت شناس فرق کن سرّ دو فکرت چون نخاس .مولوی .
-
کیاس
لغتنامه دهخدا
کیاس . [ ک َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار زیرک و تیزهوش : ای ز نعت تو عاجزو حیران وهم حذاق و فکرت کیاس .مسعودسعد.
-
آرزوسنج
لغتنامه دهخدا
آرزوسنج . [ رِ س َ ] (نف مرکب ) آرزومند. آرزووَرز : به خاک پای او چرخ آرزوسنج چو درویش حریص و فکرت گنج .امیرخسرو.
-
حذاق
لغتنامه دهخدا
حذاق . [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) سخت ماهر : ای ز نعت تو عاجز و حیران وهم حذاق و فکرت کیاس .مسعودسعد.
-
خاک پریش
لغتنامه دهخدا
خاک پریش . [ پ َ ] (نف مرکب ) که خاک را پریشد : باد بر سده ٔ تو هم نرسدباد فکرت نه باد خاک پریش .انوری .