کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فِيهِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فیه
لغتنامه دهخدا
فیه . (ع اِ) دهان . (منتهی الارب ). رجوع به فم و فوه شود.
-
فیه
لغتنامه دهخدا
فیه . [ ف َ ی َ ] (ع اِ) پاروی کشتی . خله . (زمخشری ). بیل .فله . مجذف . (یادداشتهای مؤلف ). رجوع به خله شود.
-
فیه
لغتنامه دهخدا
فیه . [ ف َی ْ ی ِه ْ ] (ع ص ) مرد بسیارگوی فصیح . || آزمند بسیارخوار. (منتهی الارب ).
-
فیه
لغتنامه دهخدا
فیه . [ فی ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آبادان که دارای 100 تن سکنه است . آب آن از بهمن شیر و محصول عمده اش خرما و سبزی . اهالی از طایفه ٔ دریس و اغلب ماهیگیر یا کارگر شرکت نفت اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
مانحن فیه
لغتنامه دهخدا
مانحن فیه . [ ن َ ن ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنچه ما در آن هستیم و مطلب حالیه . (ناظم الاطباء). آنچه در آنیم . موضوع بحث ما. موضوع سخن مسأله ٔ مانحن فیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
صورتک
لغتنامه دهخدا
صورتک . [ رَ ت َ ] (اِمصغر) مصغر صورت . صورتهای خرد. تصویرهای کوچک . مجسمه های خرد : همچنان باشد که صورتکها ساخته باشی از چوب و از نمد بعد از آن به حضرت عرض کنی ... (فیه ما فیه ).
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) صحابی است . و صاحب استیعاب گوید: فیه نظر.
-
تلامیع
لغتنامه دهخدا
تلامیع. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلمیع. (اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). یقال : فیه تلمیع و تلامیع؛ اذا کان فیه الوان شتی . (اقرب الموارد). رجوع به تلمیع شود.
-
حداد نیشابوری
لغتنامه دهخدا
حداد نیشابوری . [ ح َدْ دا دِ ] (اِخ ) رجوع به ابوحفص حداد در همین لغت نامه و نیز تاریخ گزیده ص 772و خاندان نوبختی صص 83-90 و فهرست فیه ما فیه شود.
-
مولویة
لغتنامه دهخدا
مولویة. [ م َ ل َ وی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مولویت . همتایی و مشابهت به موالی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گویند: فیه مولویة؛ یعنی مشابهت به موالی دارد. || نیکوکاری . گویند: فیه مولویة. (از ناظم الاطباء).
-
ماخر
لغتنامه دهخدا
ماخر. [ خ ِ ] (ع ص ) کشتی که در رفتن بانگ کند یا کشتی که بشکند آب را بسینه ٔ خود یا کشتی که در یک باد پیش آید و پس رود. ج ، مواخر؛ منه قوله تعالی «مَواخر فیه » ؛ ای جواری فیه . (منتهی الارب ).
-
اهل ظاهر
لغتنامه دهخدا
اهل ظاهر. [ اَ ل ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه بر ظاهر کتاب خدا عمل کند. مقابل اهل تأویل . رجوع به جامعالحکمتین و فهرست آن و فیه ما فیه ص 146 و 165 شود. || ریاکاران . (آنندراج ).
-
تعتع
لغتنامه دهخدا
تعتع. [ ت َ ت َ ] (ع مص ) سخن فاناک گوینده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ): تعتع فی الکلام ؛ تردد فیه من عی . (منتهی الارب ). تردد فیه من حصر اوعی . (اقرب الموارد).
-
خفریق
لغتنامه دهخدا
خفریق . [ خ َ ] (اِ) ندامت . || (ص ) زشت و بدهیکل . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : چنانکه معشوق کسی با همه خونها و خفریقها مشترک است ولی عاشق بجز خوبی از او چیز دیگری نمی بیند. (فیه ما فیه ). || شرمگین . (ناظم الاطباء).