کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فُرُوجٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فروج
لغتنامه دهخدا
فروج . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فَرْج .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به فَرْج شود.
-
فروج
لغتنامه دهخدا
فروج . [ ف ُرْ رو ] (ع اِ) جوجه ٔ ماکیان است . (فهرست مخزن الادویه ). جوجه ٔ ماکیان . ج ، فراریج . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
فروج
لغتنامه دهخدا
فروج . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فَرْج .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به فَرْج شود.
-
فروج
لغتنامه دهخدا
فروج . [ ف ُرْ رو ] (ع اِ) جوجه ٔ ماکیان است . (فهرست مخزن الادویه ). جوجه ٔ ماکیان . ج ، فراریج . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
فراریج
لغتنامه دهخدا
فراریج . [ ف َ] (ع اِ) ج ِ فُرّوج که بچه ٔ دجاج باشد. (فهرست مخزن الادویه ). ج ِ فرّوج [ ف ُ / ف َ ] . (اقرب الموارد).
-
کریشاب
لغتنامه دهخدا
کریشاب . [ ] (اِ) اسم فارسی فروج است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
فروجة
لغتنامه دهخدا
فروجة. [ ف َرْ رو ج َ ] (ع اِ) جوزه ٔ مرغ ، یعنی بچه ٔ ماکیان . (غیاث ). واحد فروج و فراریج . (اقرب الموارد). رجوع به فروج و فراریج شود.
-
ابن القاریه
لغتنامه دهخدا
ابن القاریه . [ اِ نُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) جوجه . فَرْخ . فروج . (المزهر). و رجوع به ابن القاویه شود.
-
مائل
لغتنامه دهخدا
مائل . [ ءِ ] (ع ص ) مایل . چفسان . زنی که خمان و چمان رود از ناز و گردنکشی ،یا مائل است از طاعت خدای و آنچه او را لازم است از حفظ فروج ، یا شانه میلاء می کند که کراهت دارد، یا مایل است بسوی بدی و فساد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). ج ، مائلات . و...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن فروخ . مولای طلحه . در برخی نسخ فروخ و برخی فرّوج آمده است ، لیکن صحیح با خاء است . شیخ طوسی وی را در عداد اصحاب صادق (ع ) آورده . و کلینی در باب صلوات بر پیغمبر از کافی روایتی از یعقوب بن عبداﷲ از اسحاق مزبور آورده است . (ت...
-
غوطة
لغتنامه دهخدا
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) نام نهری در دوزخ ، در حدیث آمده : من مات مدمن خمر سقاه اﷲ من نهر الغوطة؛ (یعنی هرکه بمیرد در حال افراط در میخواری ، خداوند او را از چشمه ٔ غوطة سیراب کند). قیل : یا رسول اﷲ ما نهر الغوطة؟ قال : نهر یجری من فروج المومسات یوذی اهل ا...
-
واجرود
لغتنامه دهخدا
واجرود. (اِخ ) جایی است بین همدان و قزوین که در آن به سال 29 هجری بین ایرانیان اهالی دیلم و مسلمین جنگی شدید درگرفت نام پادشاه دیلم موثا و نام امیرعرب نعیم بن مقرن بود. این جنگ از لحاظ اهمیت و شدت با نبرد نهاوند برابری میکرده و این کارزار به پیروزی م...
-
چوزه
لغتنامه دهخدا
چوزه . [ زَ / زِ] (اِ) بچه ٔ نوزاد ماکیان که بتازیش فرخ خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). بچه ٔ ماکیان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بچه ٔ ماکیان و جز آن . (ناظم الاطباء). جوجه . (فرهنگ فارسی معین ). بچه ٔ مرغ . جوجه . چوژه . فرخ . فَرّوج قوب . (یاددا...