کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فُرُشٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرش
لغتنامه دهخدا
فرش . [ ف َ ] (اِخ ) رودباری است میان غمیس الحمائم و صخیرات الثمام که آن حضرت (ص ) در آن فرودآمد. (منتهی الارب ). وادیی است بین غمیس الحمائم و مَلَل و فرش و صخیرات الثمام منزل هاست که رسول (ص ) هنگامی که به بدر میرفت بدانها نزول فرمود. (معجم البلدان ...
-
فرش
لغتنامه دهخدا
فرش . [ ف َ ] (ع اِ) بساط افکنده . (منتهی الارب ). گستردنی . زیرانداز. قالی . (یادداشت به خط مؤلف ). مفروش از اسباب خانه . (اقرب الموارد) : از تو خالی نگارخانه ٔ جم فرش دیبا کشیده بر بجکم . رودکی .از وی بساطها و فرش ها و گلیمهای باقیمت خیزد. (حدود ا...
-
فرش
لغتنامه دهخدا
فرش . [ ف ُ ] (اِ) آغوز و فله را گویند و آن شیری باشد که از حیوان نوزاییده دوشند و چون بر آتش نهند مانند پنیر بسته شود. (برهان ). فرشه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || رمل . ماسه . شن . بیشتر به ماسه ٔ تک و کنار دریا گویند. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
فرش
لغتنامه دهخدا
فرش . [ ف ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ فراش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فراش شود.
-
کهن فرش
لغتنامه دهخدا
کهن فرش . [ ک ُ هََ / هَُ ف َ ] (اِ مرکب ) فرش قدیمی . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از زمین است که به عربی ارض گویند. (برهان ) (آنندراج ). کنایه از زمین . ارض . (فرهنگ فارسی معین ) : جای و علفش نه زین کهن فرش از خوشه ٔ چرخ و گوشه ٔ عرش .خاقانی (تحفة...
-
فرش ازل
لغتنامه دهخدا
فرش ازل . [ ف َ ش ِ اَ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از لوح ازل است : عمر بر آن فرش ازل بافته آنچه شده باز بدل یافته . نظامی .رجوع به فرش و لوح ازل شود.
-
فرش باستان
لغتنامه دهخدا
فرش باستان . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرش خاک که کنایه از زمین باشد و عربان ارض گویند. (برهان ).
-
فرش خاک
لغتنامه دهخدا
فرش خاک . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از زمین است . (آنندراج ) (برهان ).
-
فرش دورنگ
لغتنامه دهخدا
فرش دورنگ . [ ف َ ش ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت از روزگار است به اعتبار شب و روز. || کنایت از زمین هم هست . (برهان ).
-
فرش عاج
لغتنامه دهخدا
فرش عاج . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از برف که روی زمین را سفید کرده باشد. (از برهان ).
-
فرش کردن
لغتنامه دهخدا
فرش کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گسترانیدن فرش در جایی . || پوشانیدن کف حیاط یا اطاق یا جای دیگر با آجر، سنگ و جز آن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
فرش افگن
لغتنامه دهخدا
فرش افگن .[ ف َ اَ گ َ ] (نف مرکب ) فراش . فرش گستر : فرش افگن صدر تست عیوق چوبک زن بام تست فرقد. حسین آوی (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 134).رجوع به فراش و فرش شود.
-
فرش الجبا
لغتنامه دهخدا
فرش الجبا. [ ف َ شُل ْ ج َ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز. (معجم البلدان ).
-
فرش انداز
لغتنامه دهخدا
فرش انداز. [ ف َ اَ ] (نف مرکب ) فرش افگن . فراش . || (اِ مرکب ) مساحت مضروب جایی . سطحی که فرش در آن گسترده شود. (یادداشت به خط مؤلف ) : ... و طول فرش انداز ایوان چهل وهشت ذرع . (از سفرنامه ٔ ناصرالدین شاه ). رجوع به فرش شود.
-
فرش تنان
لغتنامه دهخدا
فرش تنان . [ ف َ ت َ ] (اِ) کنایت از روحانیان بود.(انجمن آرا) (آنندراج ). شاهدی برای آن یافته نشد.