کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَشنگ،پَشنگ،پشنگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فشنگ
لغتنامه دهخدا
فشنگ . [ ف َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین ، دارای 236 تن سکنه . محصول عمده اش غله ، فندق ، زغال اخته ، عسل و لبنیات است . آب آن از خارارود تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فشنگ
لغتنامه دهخدا
فشنگ . [ ف ِ ش َ ] (اِ) لوله ای کوتاه فلزی یا مقوایی که در آن باروت تعبیه شده و برای تیراندازی با اسلحه ٔ گرم (تفنگ ، انواع تپانچه ) به کار رود. (فرهنگ فارسی معین ). گلوله های تفنگ و جز آن که باروت و چاشنی در بن دارد و با زخم شیطانک مشتعل شده از دهان...
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) (اتابک شمس الدین ...) نام پسر ملک سلغر شاه بن اتابک احمدبن اتابک یوسفشاه بن اتابک شمس الدین الب ارغون بن اتابک هزاراسف بن ابوطاهربن محمدبن علی بن ابوالحسن فضلوئی عم زاده و داماداتابک نورالورد پسر سلیمان شاه بن اتابک احمد. از...
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ فریدون و پدر منوچهر و شوهر ماه آفرید دختر فریدون .
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) قلعه ای است بحوالی قندهار. (فرهنگ رشیدی ).
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) نام پسرزاده ٔ توربن فریدون ، پدر افراسیاب ، شاه توران : نخواهیم شاه از نژادپشنگ فسیله نه نیکو بود با پلنگ .فردوسی .
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) نام داماد طوس سردار ایران .
-
پشنگ
لغتنامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) نام دیگر شیده پسر افراسیاب است . (از مجمل التواریخ والقصص ص 49 و 90).
-
فشنگ دان
لغتنامه دهخدا
فشنگ دان . [ ف ِ ش َ ] (اِ مرکب ) جعبه ٔ مخصوصی که فشنگها را در آن چینند یا چیزی مانند کمربند است که روی آن پارچه یا چرم پاره ای خانه خانه دوخته شده و در هر خانه ٔ آن یک فشنگ قرار داده میشود.
-
فشنگ ساز
لغتنامه دهخدا
فشنگ ساز. [ ف ِ ش َ ] (نف مرکب ) آنکه فشنگ درست کند. فشنگ سازنده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فشنگ سازی
لغتنامه دهخدا
فشنگ سازی . [ ف ِ ش َ ] (حامص مرکب ) ساختن فشنگ . عمل و شغل فشنگ ساز. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نوده پشنگ
لغتنامه دهخدا
نوده پشنگ . [ ن َ دِ هَِ پ َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیدخت بخش جویمند شهرستان گناباد، در 36 هزارگزی شمال شرقی گناباد در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 492 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9...
-
پشنگ زدن
لغتنامه دهخدا
پشنگ زدن . [ پ َ ش َ / پ ِ ش ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کمی آب پاشیدن با دست . گل نم زدن .
-
افراسیاب پور پشنگ
لغتنامه دهخدا
افراسیاب پور پشنگ . [ اَ ب ِ رِ پ َ ش َ ] (اِخ ) همان افراسیاب پادشاه داستانی توران است . رجوع به افراسیاب در همین لغت نامه و حبیب السیر و فهرست آن شود.