کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَسَقَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فسق
لغتنامه دهخدا
فسق . [ ف َ س ِ ] (ع ص ) بیرون آینده از راستی . (منتهی الارب ).
-
فسق
لغتنامه دهخدا
فسق . [ ف ِ ](ع مص ) گذاشتن حکم خدای تعالی . (منتهی الارب ). بیرون آمدن از فرمان خدای عز و جل . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). از فرمان خدای بیرون آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || بیرون آمدن از راه راستی ....
-
فسق
لغتنامه دهخدا
فسق . [ ف ُ س َ ] (ع ص ) مرد پیوسته تباهکار بی فرمان ناراست کردار. (منتهی الارب ). دائم الفسق . (اقرب الموارد). یا فُسَق ؛ ای فاسق و این صیغه مانند لُکَع و خُبَث اختصاص به ندا دارد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
داغ فسق
لغتنامه دهخدا
داغ فسق . [ غ ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نشان فسق که از حرکت بی موقع جامه یا تنبان را آلوده سازد. (آنندراج ) : نیابی هیچ شیخ پاک دامن که داغ فسق بر تنبان ندارد.عرفی .
-
واژههای همآوا
-
فثغ
لغتنامه دهخدا
فثغ. [ ف َ ] (ع مص ) شکستن سر کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فسق
لغتنامه دهخدا
فسق . [ ف َ س ِ ] (ع ص ) بیرون آینده از راستی . (منتهی الارب ).
-
فسق
لغتنامه دهخدا
فسق . [ ف ِ ](ع مص ) گذاشتن حکم خدای تعالی . (منتهی الارب ). بیرون آمدن از فرمان خدای عز و جل . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). از فرمان خدای بیرون آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || بیرون آمدن از راه راستی ....
-
فسق
لغتنامه دهخدا
فسق . [ ف ُ س َ ] (ع ص ) مرد پیوسته تباهکار بی فرمان ناراست کردار. (منتهی الارب ). دائم الفسق . (اقرب الموارد). یا فُسَق ؛ ای فاسق و این صیغه مانند لُکَع و خُبَث اختصاص به ندا دارد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
فاسق خواندن
لغتنامه دهخدا
فاسق خواندن . [ س ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) این ترکیب را صاحب تاج المصادر در ترجمه ٔ تفسیق آورده است . فاسق شمردن . تهمت فسق به کسی زدن ، مانند تکفیر. رجوع به فاسق و فسق شود.
-
سیه نامگی
لغتنامه دهخدا
سیه نامگی . [ ی َه ْ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) طمع و بدکرداری . فسق و فجور. (ناظم الاطباء).
-
بدمعاشی
لغتنامه دهخدا
بدمعاشی . [ ب َ م َ ] (حامص مرکب ) بدگذرانی و بدوضعی . || شرارت و فسق و فجور. (ناظم الاطباء).
-
دعارة
لغتنامه دهخدا
دعارة. [ دَ رَ / دِ رَ ] (ع اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ). || فسق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پلیدی . (منتهی الارب ). خبث . || شر و بدی . (از اقرب الموارد). دعارةالحب ؛ دوستی و محبت از روی شهوت و فسق . (ناظم الاطباء).
-
متجاهر
لغتنامه دهخدا
متجاهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) کسی که آشکارا و بی پرده و حجاب کار می کند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). کسی که عمل خویش را به قصد آشکارا سازد. (فرهنگ فارسی معین ).- متجاهر به فسق ؛ آن که علانیه و آشکارا فسق می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به ...