کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَحْشَاءِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فحشاء
لغتنامه دهخدا
فحشاء. [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) معصیت زشت . (ترجمان علامه جرجانی ) (مجمل اللغه ). بدی که از حد درگذرد. (زمخشری ). زشت کاری . (ربنجنی ). هو ما ینفرعنه الطبع السلیم و یستنقصه العقل المستقیم . (تعریفات ). || زنا. (منتهی الارب ). || نابکاری . (تفلیسی ). || ...
-
واژههای همآوا
-
فحشاء
لغتنامه دهخدا
فحشاء. [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) معصیت زشت . (ترجمان علامه جرجانی ) (مجمل اللغه ). بدی که از حد درگذرد. (زمخشری ). زشت کاری . (ربنجنی ). هو ما ینفرعنه الطبع السلیم و یستنقصه العقل المستقیم . (تعریفات ). || زنا. (منتهی الارب ). || نابکاری . (تفلیسی ). || ...
-
جستوجو در متن
-
زیاد
لغتنامه دهخدا
زیاد. (اِخ ) نام مردی کافر که رسول اکرم (ص ) را به فحشاء متهم کرد و او را زیاد منکر خواندند. (از آنندراج ) (از غیاث ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : زین خامه ٔ دوشاخی اندر سه تا انامل من فارد زمانم ایشان زیاد منکر.خاقانی .
-
زشت کاری
لغتنامه دهخدا
زشت کاری . [ زِ ] (حامص مرکب ) فحشاء. (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بدعملی . فعل زشت کار : جهان را گوهر آمد زشت کاری چرا زو مهربانی گوش داری بنزدش هیچکس را نیست آزرم که بیقدر است و بی مهر است و بی شرم . (ویس و رامین ، یادداشت بخط مرحوم...
-
بی فرمانی
لغتنامه دهخدا
بی فرمانی . [ ف َ ](حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی فرمان . نافرمانی . فحشاء. (یادداشت مؤلف ). عصیان . تمرد. سرکشی : از حد و غایت بی فرمانی درمگذرکه پدیدار است اندازه ٔ بی فرمانی . منوچهری .گرم از پیش برانی تو بشوخی نروم عفو فرمای که عجز است نه بی فرمان...
-
خواران
لغتنامه دهخدا
خواران . [خوا / خا ] (ق ) درحال خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || (نف ) خورندگان . (یادداشت بخط مؤلف ).- روزی خواران ؛ خوردندگان نعمت : و وظیفه ٔ روزی خواران را به فحشاء و منکر نبرد. (گلستان سعدی ).- میراث خواران ؛ ارث برندگان .- نعمت خواران ؛ خور...
-
نابکاری
لغتنامه دهخدا
نابکاری . [ ب ِ ] (حامص مرکب ) شرارت . فساد. بداندیشی . (ناظم الاطباء). خباثت . بدنیتی . بدنهادی . بدکاری . بدکرداری : من طاهر را شنیده بودم در رعونت و نابکاری . (تاریخ بیهقی ص 394). مردی از ایشان که به ره زدن و نابکاری رود. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 14...
-
اشاعة
لغتنامه دهخدا
اشاعة. [ اِ ع َ ] (ع مص ) اشاعه . اشاعت . تابع دیار گردانیدن چیزی را: اشاعکم السلام و بالسلام ؛ سلامت را پیرو دیار شما گرداند. (منتهی الارب ). || بانگ کردن شتران را و زجر کردن تا برگردند: اشاع بالابل . (منتهی الارب ). || آشکارا کردن . (غیاث ). فاش و ...
-
معصیت
لغتنامه دهخدا
معصیت . [ م َ ی َ ] (ع اِ) مخالفت و نافرمانی و سرکشی و عدم اطاعت و عصیان . (ناظم الاطباء) : زیان نبود و نباشدْت از او چنانکه نبودزیان ز معصیت دیو مر سلیمان را. ناصرخسرو. || گناه و جرم و بزه . (ناظم الاطباء). گناه . جرم . ذنب . خطا. جناح . اثم . ناشای...
-
مجرم
لغتنامه دهخدا
مجرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) گناهکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گنه کار. اثیم . آثم . بزهکار. بزه مند. مذنب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انه من یأت ربه مجرماً فان له جهنم لایموت فیها و لایحیی . (قرآن 74/20). فدعا ربه ان هؤلاءقوم مجرم...
-
حسبة
لغتنامه دهخدا
حسبة. [ ح ِ ب َ ] (ع مص ) شمردن . حساب . (تاج المصادر زوزنی ). || پنداشتن . (زوزنی ). || مرده را در کفن پیچیده در گور کردن . یا دفن کردن در سنگستان . || (اِ) مزد. ثواب . اجر. || امید مزد و ثواب از خدای عزوجل . ج ، حِسَب . || تدبیر: هو حسن الحسبة؛ او ...