کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فؤارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فؤارة
لغتنامه دهخدا
فؤارة. [ ف ُ آ رَ ] (ع اِ) فئرة. (منتهی الارب ). رجوع به فئرة شود.
-
واژههای مشابه
-
فوارة
لغتنامه دهخدا
فوارة. [ ف َوْ وا رَ ] (ع اِ) چشمه ٔ آب . || مغاکچه ٔ برسوی ران اسب تا شکم که استخوانی نپوشد آنرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بعضی گویند که صیغه ٔ مبالغه است از فور به معنی جوشیدن ، لیکن در عربی مستعمل نیست و از تصرف فارسیان مستعرب باشد. (غیاث...
-
فوارة
لغتنامه دهخدا
فوارة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) سرجوش دیگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فُوار شود.
-
سرده فواره
لغتنامه دهخدا
سرده فواره . [ س َ دَ ف َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ده انگشتان و ده ناخن معشوقه . (از آنندراج ).
-
سیمین فواره
لغتنامه دهخدا
سیمین فواره . [ ف َ رَ ] (اِخ ) کنایه از ماه . (آنندراج ) (بهار عجم ). کنایه از ماه است که به عربی قمر گویند و بجای فا، قاف و نون هم بنظر آمده . (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
فوار
لغتنامه دهخدا
فوار. [ ف َوْ وا ] (ع ص ) مبالغه است از فور و فوران . مؤنث آن فوارة است . (از اقرب الموارد). رجوع به فوارة شود.
-
فاعو
لغتنامه دهخدا
فاعو. (اِخ ) موضعی است در ادوم ، و بعضی را گمان چنان است که فاعی همان فواره است که درآن نواحی خرابه ٔ آن دیده شود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
هشت و بان
لغتنامه دهخدا
هشت و بان . [ هََ ت ُ ] (اِ مرکب ) رازی گوید:جوی معروف است و منسوب به هند. ابومعاذ گوید: گیاهی است که با فواره مشابهت دارد. (از ترجمه ٔ صیدنه ).
-
جستن خون
لغتنامه دهخدا
جستن خون . [ ج َ ت َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون فواره ای بیرون شدن آن . (یادداشت مؤلف ).
-
سیمین قواره
لغتنامه دهخدا
سیمین قواره . [ ق َ رَ ] (اِخ ) سیمین فواره : تا کند سیمین قواره بر زمین سر ز جیب آسمان برکرد صبح . خاقانی .رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
خاک نشینی
لغتنامه دهخدا
خاک نشینی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) جلوس بر خاک . || بدبختی . فقر. بیکسی . || فروتنی : در سرکشی است خاک نشینی که گفته اندفواره چون بلند شود سرنگون شود.؟
-
حوضخانه
لغتنامه دهخدا
حوضخانه . [ ح َ ن َ / ن ِ ] (اِ مصغر) زیرزمین و در آن حوضی برای سکونت تابستان . خانه ٔ تابستانی که در آن حوض باشد و بیشتر با فواره . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
فئرة
لغتنامه دهخدا
فئرة. [ ف ِءْ رَ / ف ِءَ رَ / ف َ ءِ رَ ] (ع اِ) نوعی از طعام زچه که از دانه ٔ شمبلید و خرما پزند. فُؤارة. (منتهی الارب ).