کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فولاد پیش پوشش دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوچه ٔ فولاد
لغتنامه دهخدا
کوچه ٔ فولاد. [ چ َ / چ ِ ی ِ ] (اِخ ) نام محله ای در اصفهان . (آنندراج ) : شیشه ٔ ما تا به کی همسایه ٔ خارا بودبیش از این در کوچه ٔ فولاد نتوان زیستن .شرف الدین شفائی (از آنندراج ).
-
ابن فولاد
لغتنامه دهخدا
ابن فولاد. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) یکی از ولات آل بویه . او در 406 هَ .ق . بر آل بویه طغیان کرد و حکومت قزوین تقاضا میکرد و در نواحی ری بغارت و راهزنی پرداخت و از فلک المعالی منوچهربن قابوس برای جنگ با مجدالدوله ٔ دیلمی مدد خواست و او با مجدالدوله و مادرش ...
-
تخت فولاد
لغتنامه دهخدا
تخت فولاد. [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برزرود در بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان است که در سه هزارگزی جنوب اصفهان و متصل به راه فرودگاه قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 2600 تن سکنه دارد. آب آن از زاینده رود وچاه ، محصول آن غلات ، انگور، سیب زمینی ، سردرختی...
-
زاغه فولاد
لغتنامه دهخدا
زاغه فولاد. [ غ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار. واقع در 14000گزی شمال خاوری شهر بیجار، و 2000گزی راه زنجان به بیجار. منطقه ٔ آن تپه و ماهور و سردسیر و آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، انگور و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
ساز فولاد
لغتنامه دهخدا
ساز فولاد. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از آلات موسیقی است که دارای سی و پنج لوح بوده و از هر لوح آهنگی حامل میشده است . (ازمجله ٔ موسیقی دوره ٔ سوم شماره ٔ 25، شهریور 1337).
-
قلعه فولاد
لغتنامه دهخدا
قلعه فولاد. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 45هزارگزی شمال خاوری سنندج و سه هزارگزی قشلاق جوب . موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 360 تن است .آب آن از چشمه و محصول آن ، غلات و ...
-
فولاد معدنی
لغتنامه دهخدا
فولاد معدنی . [ دِ م َدِ / دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فولاد طبیعی . شاپورگان . شابرقان . اسطام . پولاد کانی . (یادداشت مؤلف ).
-
قنات فولاد
لغتنامه دهخدا
قنات فولاد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوهرکوه بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 68هزارگزی باختر خاش و یک هزارگزی راه فرعی خاش به نرماشیر. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غ...
-
پسر فولاد
لغتنامه دهخدا
پسر فولاد. [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) رجوع به ابن فولاد شود.
-
خامه ٔ فولاد
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ فولاد. [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قلم که از جنس فولاد باشد. قلم فولادی : در انتظام کار جهان اهتمام خلق مشق جنون بخامه ٔ فولاد کردن است .صائب (از آنندراج ).
-
حسن فولاد
لغتنامه دهخدا
حسن فولاد. [ ح َ س َن ِ ] (اِخ ) رجوع به فولاد و تاریخ گزیده ص 634 شود.
-
جستوجو در متن
-
پوشش
لغتنامه دهخدا
پوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پوشیدن . عمل پوشیدن : هریک برگی از درختان بهشت برخود نهادند و بدان پوشش کردند. (قصص الأنبیاء ص 19). || (اِ) ستر. حجاب . غطاء. ساتر. || کنف . زی .ذَرَاً. کنیف . (منتهی الارب ). ملاح . خِتل . (منتهی الارب ). فراض . س...
-
دار
لغتنامه دهخدا
دار. (نف مرخم ) به معنی دارنده باشد، وقتی که با کلمه ای ترکیب شود. (برهان ). مانند: آبدار. آبرودار. آبله دار. آزاردار. آهاردار. اجاره دار. استخوان دار. اسلحه دار. اسم و رسم دار. اصل دار. الاغ دار. انحصاردار. انگبین دار. اورنگ دار. باددار. باردار. باز...
-
پیش اندیشی
لغتنامه دهخدا
پیش اندیشی . [ اَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پیش اندیش . عمل پیش اندیش . پیش بینی . پیشگوئی . تقدمةالمعرفة: اندیشه را مقدم گفتار خویش دار... که پیش اندیشی دوم کفایتست . (منتخب قابوس نامه ص 51).