کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فوت و کیش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شاه فوت
لغتنامه دهخدا
شاه فوت . (اِ مرکب ) هشتک . سوت . صفیر. (یادداشت مؤلف ).
-
فوت بری
لغتنامه دهخدا
فوت بری . [ ت ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بلسکی . (فهرست مخزن الادویه ).
-
جستوجو در متن
-
تباه کیش
لغتنامه دهخدا
تباه کیش . [ ت َ ] (ص مرکب ) بدکیش . کافر : و قومی از امراء بدکنش تباه کیش را بی کیش و قربان فرمان شد. (جهانگشای جوینی ).
-
خرزهره
لغتنامه دهخدا
خرزهره . [ خ َ زَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زهره ٔ خر. زهره ٔ بزرگ باشد. (از برهان قاطع). به این معنی از خر (بزرگ ) + زهره تشکیل شده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || درختی است که برگ آن ببرگ بید شبیه است لیکن از برگ بید سطبرتر و گنده تر بود و گل سرخ...
-
حدیثیة
لغتنامه دهخدا
حدیثیة. [ ح َ ثی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از معتزله اصحاب فضل حدیثی که از اصحاب نظام بود. و ایشان مانند حائطیه هستند و هر دو در پیغمبر طعن میکردند که چرا چندین زوجه به نکاح درآورد، و میگفتند ابوذر غفاری از محمد (ص ) زاهدتر و پرهیزکارتر بود. قول ایشان مان...
-
کیش
لغتنامه دهخدا
کیش . (اِ) دین و مذهب . (فرهنگ رشیدی ). به معنی دین و مذهب و ملت هم آمده است . (برهان ). مرادف آیین و مذهب است . (آنندراج ). ملة. (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). در اوستا، تکئشه (اعتراف ، عهد). پهلوی ، کش . ارمنی ، کش . در اوستا، تکئشه درمورد...
-
کیش کردن
لغتنامه دهخدا
کیش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن مرغ با گفتن کیش . زجر کردن پرندگان با گفتن لفظ کیش . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیش (اِ صوت ) شود.
-
پاینده کیش
لغتنامه دهخدا
پاینده کیش . (اِخ ) نام شهر (؟) و بعضی شارحین بوستان «پابند» بمعنی زمین گل و لای نوشته و «کیش » نام جزیره .
-
کیش مات
لغتنامه دهخدا
کیش مات . (اِ مرکب ) (اصطلاح شطرنج ) هنگامی است که مهره ٔ شاه به طریقی کیش شود که قادر به هیچ نوع حرکتی نباشد حریف ، شاه مات می شود و بازی را می بازد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به «کیش » (اِ) و «مات » شود.
-
هوس کیش
لغتنامه دهخدا
هوس کیش . [ هََ وَ ] (ص مرکب ) که تبعیت از خواست دل و خواهانی گذرا دارد.
-
هم کیش
لغتنامه دهخدا
هم کیش . [ هََ ] (ص مرکب )دو تن که پیرو یک کیش و یک مذهب باشند : که بر جندشاپور مهتر تویی هم آواز و هم کیش و همسر تویی . فردوسی .از آن کاو هم آواز و هم کیش توست گمان بر که قیصر به تن خویش توست . فردوسی .بدو گفت خسرو کنون خویش توست بر آن برنهادم که هم...
-
کول کیش
لغتنامه دهخدا
کول کیش . (اِ مرکب ) کوله خاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوله خس . رجوع به کوله خس و کوله خاس شود.
-
زن کیش
لغتنامه دهخدا
زن کیش . [ زَ ] (اِ) رجوع به همیشک و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 276 شود.
-
جزیره ٔ کیش
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ کیش . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) همان جزیره ٔ قیس است . رجوع به کلمه ٔ مزبور و به کتاب سرزمینهای خلافت شرقی ص 277 شود.