کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فواصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فواصل
لغتنامه دهخدا
فواصل . [ ف َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ فاصلة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کلمه های اواخر آیات قرآن مجید که بمنزله ٔ قوافی در شعر است . (غیاث از منتخب ). سجع قرآن را برای احترام اسجاع نگویند و فواصل خوانند. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
پانتومتر
لغتنامه دهخدا
پانتومتر. [ ت ُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ م__رکب ) زاوی__ه یاب . آلت خاصی برای اندازه گرفتن زوایا و فواصل .
-
پارانشیم
لغتنامه دهخدا
پارانشیم . (فرانسوی ، اِ) نسج سلولی نرم و اسفنجی که در برگها و ساقه های نازک و میوه ها فواصل قسمتهای الیافی را پر میکند.
-
کیکم
لغتنامه دهخدا
کیکم . [ کی ک ُ ] (اِ) نامی است که در نواحی لرستان و فارس به نوعی افرا دهند، و در کردستان آن را کی کف خوانند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی ازافرا که در تنگه ٔ سعادت آباد فارس و فواصل جنگلهای بحر خزر دیده شده است . (گااوبا، از یادداشت ایضاً).
-
گری
لغتنامه دهخدا
گری . [ گ ِ رِ ] (اِخ ) استفن . فیزیک دان انگلیسی متولد در لندن . (در حدود 1670 - 1736م .). اوامکان استفاده ٔ از نیروی برق را در اجسام هادی ارائه نمود و اعمال الکتریکی را از فواصل دور کشف کرد.
-
سپیدجنگل
لغتنامه دهخدا
سپیدجنگل . [ س َ / س ِ ج َ گ َ ] (اِ مرکب ) سفیدجنگل . جنگل تنک . کوسه جنگل . کله جنگله . جنگلی که فواصل میان درختان آن بسیار است و درختان کوتاه دارد. دامن بر. مقابل سیاه جنگل . (از یادداشت مؤلف ).
-
تئودلیت
لغتنامه دهخدا
تئودلیت . [ ت ِ ءُ دُ ] (فرانسوی ، اِ) تئودولیت . دستگاهی دارای آلیداد و دوربین برای نقشه برداری و سنجش زوایا در امور و اندازه گیری فواصل ستارگان بکار می رود. رجوع به ارتفاع سنج شود.
-
اشعه ٔ وسطی
لغتنامه دهخدا
اشعه ٔ وسطی . [ اَ ش ِع ْ ع َ / ع ِی ِ وُ طا ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) در تداول گیاه شناسی ، بر سلولهای پارانشمی که در فواصل دو دسته ٔ چوبی و آبکشی قرار گرفته اند، اطلاق شود. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 288 و 310 شود.
-
چشمه ٔ متناوب
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ متناوب . [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ِی ُم ت َ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی چشمه است که به فواصل معلوم بنوبت آب از آن جاری شود و هم در ازم-نه ٔ معلوم خشک و بی آب ماند. و رجوع به چشمه وقت و ساعت شود.
-
مجانب
لغتنامه دهخدا
مجانب . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) دور شونده . دوری گزیننده . خلاف موءالف : ... و استرضاء جوانب از موءالف و مجانب و اقارب و اباعد ... و مناصح و مخالص و مماذق تمام به اتمام رسانید. (مرزبان نامه ). || (اصطلاح هندسی ) خط مستقیمی را مجانب یک منحنی می گویند که چو...
-
کوادرات
لغتنامه دهخدا
کوادرات . (روسی ، اِ) گوادرات . قطعات مکعب مستطیل سربی به ابعاد مختلف که برای پر کردن جای خالی در سطور چیده شده وتنظیم سطر حاوی حروف به کار می رود. (فرهنگ فارسی معین ذیل گوادرات ). || واحد اندازه ٔ فواصل بین حروف معادل 48 پُند. (فرهنگ فارسی معین ایضا...
-
ذوالفترة
لغتنامه دهخدا
ذوالفترة. [ ذُل ْ ف َ رَ ] (ع ص مرکب ) نبض ذوالفترة، نبض که فواصل آن غیر متساوی است : منشاری و منقطع و نبض ذوالفترة سقوط قوّت باشد. و این چنان باشد که قوّت حرکت آغاز کند و زود مانده شود یا ناگاه عارضی ازاعراض نفسانی پدید آید که نفس و طبیعت بدان مشغول...
-
نشا کردن
لغتنامه دهخدا
نشا کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نهال نشاندن . کاشتن بته های برکنده به جای دیگر رشد را. (یادداشت مؤلف ). گیاه نورسته ای از جائی برکندن و در جائی دیگر کاشتن . بوته ٔ نورسته ٔ گل یا میوه ای را از جائی که به انبوهی روئیده است برکشیدن و در زمینی آما...
-
شیلنگ
لغتنامه دهخدا
شیلنگ . [ ل َ ] (اِ) لوله ای است لاستیکی که در کارهای فنی مورد استفاده قرار می گیرد. از این لوله برای انتقال آب یا مواد سوختی (بنزین و غیره ) در فواصل متحرک ماشینها و اتومبیل استفاده می شود، و آن دارای انواع مختلف است : شیلنگ لاستیکی ساده ، شیلنگ نسو...