کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فواحش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فواحش
لغتنامه دهخدا
فواحش . [ ف َ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاحشه . زنان زناکار. (یادداشت مؤلف ). روسپیان . || زشت کرداریها. بدکرداریها. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
کشود
لغتنامه دهخدا
کشود. [ ک َش ْ وَ ] (اِ) فجور است و آن انتهای زور قوت شهوانیه ٔ قبیحه و ارتکاب در امور فواحش است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
نبناد
لغتنامه دهخدا
نبناد. [ ن َ ] (اِ) بمعنی طلق نفس است ، و آن آزاد بودن و حذر کردن باشد از موضع تهمت و ارتکاب فواحش . (برهان قاطع) (آنندراج ). احتیاط و احتراز از محل تهمت و از ارتکاب فواحش . عصمت و بی گناهی . (از ناظم الاطباء). ظاهراً برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . ...
-
هاجرات
لغتنامه دهخدا
هاجرات . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ هاجرة. رسوائیها. یقال : رماه بهاجرات ؛ ای بفضائح و فواحش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رماه بهاجرات ؛ یعنی به فضایح و کلماتی که در آنها فحش است و آن از باب تامر و لابن است . (از اقرب الموارد).
-
زغارو
لغتنامه دهخدا
زغارو. [ زَ رَ / رو ] (اِ) خانه ٔ فواحش و قحبه خانه را گویند. (برهان ). جنده خانه . قحبه خانه . خانه ٔ فواحش .(ناظم الاطباء). ژَغارو خانه ای که در آن زنان بدکاره بکار پردازند. فاحشه خانه . (فرهنگ فارسی معین ). قحبه خانه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 4...
-
ملاعق
لغتنامه دهخدا
ملاعق . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ ملعقة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فواحش آشکارا محرمات مطاعم اند و ملابس چون ابریشم آزاد بر مردان ... و اکل و شرب به اوانی و ملاعق سیمین و زرین ... (کشف الاسرار ج 3 ص 598). و رجوع به ملع...
-
فاحشة
لغتنامه دهخدا
فاحشة. [ ح ِ ش َ ] (ع ص ) زن زناکار و رسوا و بدکردار. روسپی . هریوه . (ناظم الاطباء). جنده : یله کی کردی هر فاحشه را جاهل گرنه از بیم حد و کشتن و دارستی ؟ ناصرخسرو.شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی هر لحظه به دام دگری پابستی گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم اما...
-
حرف نایر
لغتنامه دهخدا
حرف نایر. [ ح َ ف ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: آن است که حرف مزید بدان پیوندد، و اصل این اسم از نوار است رمیدن و آتش را بهمین معنی نار خواندند که در التهاب مضطرب و رمنده باشد. و گویند امراءة نوار؛ زنی پارسا و ...
-
سنگسار کردن
لغتنامه دهخدا
سنگسار کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب )رجم . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). معروف است برای تنبیه مقصرین و کسانی که به بت پرستی گرائیده و اشخاصی که سبت را تدنیس نموده ومرتکب فواحش میشدند یا سر از حکم والدین بدرمی بردند، ایشان...
-
نائرة
لغتنامه دهخدا
نائرة. [ ءِ رَ ] (ع اِ) (از «ن ٔر» هیجان . (اقرب الموارد). || (ص ) برانگیخته شده . (منتهی الارب ). حادث گشته . منتشر شده : فتنة نائرة؛ فتنه ٔ حادث گشته و منتشر شده . (ناظم الاطباء). || گریزنده . رمنده . (غیاث ) (آنندراج ). || (در اصطلاح عروض ) حرف نا...
-
ملابس
لغتنامه دهخدا
ملابس . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ ملبس [ م َ ب َ /م ِ ب َ ] . (از اقرب الموارد). ج ِ ملبس که به معنی پوشش و لباس است . (غیاث ) (آنندراج ). پوشاکها و لباسها. (ناظم الاطباء) : دیگر گروه رهبان اند... که حلالهای مطاعم و ملابس و معایش بر خویشتن حرام کردند. (...
-
طغرل
لغتنامه دهخدا
طغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ملکشاه ابوطالب رکن الدین طغرل بن محمدبن ملکشاه یمین امیرالمؤمنین (طغرل ثانی ) (526 تا 528 هَ . ق .). سلطان طغرل از سلاطین عهد خویش به عدل و شجاعت و بذل و سخاوت ممتاز بود و به خلق رضی و کرم جبلی از میان خسروان ...
-
ذوالنون بن ابراهیم مصری
لغتنامه دهخدا
ذوالنون بن ابراهیم مصری . [ ذُن ْ نو ن ِ، ن ِ اِ م ِ م ِ ] (اِخ ) و منهم سفینه ٔ تحقیق و کرامت و گنجینه ٔ شرف اندر ولایت ابوالفیض ذوالنون بن ابراهیم المصری (رض عنه ). نوبی بچه ای بود نام او ثوبان و از اخیار قوم و بزرگان و عیاران این طریقت بود راه بلا...