کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فهم و درک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نکته فهم
لغتنامه دهخدا
نکته فهم . [ ن ُ ت َ/ ت ِ ف َ ] (نف مرکب ) دقیقه یاب . سخن شناس . نکته یاب .
-
نیک فهم
لغتنامه دهخدا
نیک فهم . [ ف َ ] (ص مرکب ) فهیم . بافهم . خوش فهم .
-
عوام فهم
لغتنامه دهخدا
عوام فهم . [ ع َ ف َ ] (ن مف مرکب ) آنچه قابل فهمیدن عوام باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || ساده . همه کس پذیر.
-
فهم داشتن
لغتنامه دهخدا
فهم داشتن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) فهمیدن . فهیم بودن : آنکه زیان میرسد از وی به خلق فهم ندارد، که زیان می کند.سعدی .
-
اشاره فهم
لغتنامه دهخدا
اشاره فهم . [ اِ رَ / رِ ف َ ] (نف مرکب ) کنایه از زیرک است . ایمافهم . (انجمن آرای ناصری ).
-
بی فهم
لغتنامه دهخدا
بی فهم . [ ف َ] (ص مرکب ) (از: بی + فهم ) بی دانش . بی علم . جاهل . || کودن . (ناظم الاطباء). رجوع به فهم شود.
-
جستوجو در متن
-
درک کردن
لغتنامه دهخدا
درک کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دریافتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). فهمیدن . فهم کردن . و رجوع به درک شود.
-
درک
لغتنامه دهخدا
درک . [ دَ] (ع مص ) دریافتن . (غیاث ) (آنندراج ). ادارک . بدون فاصله بجا آوردن . (ناظم الاطباء). دریافت . اندریافت . فهم . دریافتگی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : اندرآن حکمت است ایزدی ... مر خلق روی زمین را که درک مردمان از دریافتن آن عاجز است . (تاریخ ب...
-
نامفهومی
لغتنامه دهخدا
نامفهومی . [ م َ ] (حامص مرکب ) ابهام . پیچیدگی . بغرنجی . قابل فهم و درک نبودن . صفت نامفهوم . رجوع به نامفهوم شود.
-
نامفهوم
لغتنامه دهخدا
نامفهوم . [ م َ ] (ص مرکب ) غیرقابل فهم . مبهم . ناروشن . بغرنج . پیچیده . که قابل فهم و درک نیست : میان اهل زمان هیچگونه دانش نیست که آن به خاطر تو مشکل است و نامفهوم .سوزنی .
-
دریافتنی
لغتنامه دهخدا
دریافتنی . [ دَرْ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل دریافتن . درخور اعتنا و توجه و فهم و درک و تدارک و تلافی و جبران : دریافتنی است غور این کاربرتافتنی است جور این بار. نظامی .و رجوع به دریافتن شود.
-
بشناختن
لغتنامه دهخدا
بشناختن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) فهم کردن . (زمخشری ). تمیز دادن . درک کردن . دریافتن : بشناختم که آدمی شریف تر خلایق و عزیزتر موجودات است . (کلیله و دمنه ). رجوع به شناختن شود.
-
فهمیده
لغتنامه دهخدا
فهمیده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف ) دریافت شده . درک شده . || دانا. عالم : آدم فهمیده ای است . || باخبر. مطلع. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فهم و فهمیدن شود.
-
عقول
لغتنامه دهخدا
عقول . [ ع َ ] (ع ص ) خردمند و فهم کننده چیزی را. (منتهی الارب ). درک کننده و دریابنده امور را. (از اقرب الموارد). || داروی قابض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر دارو که شکم ببندد. داروی که شکم فروبندد. ج ، عَقولات . (یادداشت مرحوم دهخدا). و هو...