کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فهرست پیوندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فهرست نویس
لغتنامه دهخدا
فهرست نویس . [ ف ِ رِن ِ ] (نف مرکب ) فهرست نویسنده . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه فهرست کتب یا مطالب را تهیه و تدوین کند. || مأمور دولت که به نوشتن فهرست اسامی موظف بود. (فرهنگ فارسی معین ) : میرزا محمدعلی سررشته دار و فهرست نویس خزانه ٔ نظام . (مرآةا...
-
فهرست نویسی
لغتنامه دهخدا
فهرست نویسی . [ ف ِ رِ ن ِ ] (حامص مرکب ) کار فهرست نویس . نوشتن فهرست . رجوع به فهرسة شود.
-
جستوجو در متن
-
مرکب
لغتنامه دهخدا
مرکب . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی است از ترکیب . آمیخته . درپیوسته : کریمی به اخلاقش اندرمرکب بزرگی به درگاه او بر مجاور. فرخی .گفتم که مفرد است مرکب چگونه شدگفتا چنانکه میل کند ماده سوی نر.ناصرخسرو.و چنانکه در طبایع مرکب است هر کسی برای...
-
پیوند
لغتنامه دهخدا
پیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) خویش و تبار. (برهان ). خویشاوند. قوم . نزدیک نسبی . خاندان . دوده . خویش نسبی . نسب . عشیرت . کس : بر و بوم و پیوند بگذاشتی فراوان به ره رنج برداشتی . فردوسی .چو سیندخت و مهراب و پیوند خویش ره سیستان را گرفتند پیش . فردوس...
-
برگ
لغتنامه دهخدا
برگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از گیاه که نازک و پهن است و از کناره های ساقه یا شاخه ها روید وبیشتر برنگ سبز است . اندامی از...
-
طغرل
لغتنامه دهخدا
طغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573 تا 590 هَ . ق .).کمال دولت و کامیاری و وفور حشمت و بختیاری سلطان ماضی طغرل سلجوقی از آن ز...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معاصر وی بوده مدح کرده است . جاحظ در کتاب حیوان گوید: ابوتمام از رؤساء رافضه است . حسن بن دا...