کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فن و فن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فن و فن
لغتنامه دهخدا
فن و فن . [ ف ِن ْ ن ُ ف ِن ن / ف ِ ] (اِ صوت ) آوازی که از بینی به هنگام گرفتگی آن و زکام برآید. (فرهنگ فارسی معین ). فِن فِن .- فن و فن کردن . رجوع به این ماده شود.
-
جستوجو در متن
-
غیبی
لغتنامه دهخدا
غیبی . [ غ َ ] (اِخ ) جمال الملة و الحق و الدین . صاحب مقاصد الالحان گوید: غیبی در انواع علوم ید طولی و مرتبه ٔ اعلی داشت ، خصوصاً در علم و عمل موسیقی که همانا کسی بمرتبه ٔ او نرسیده است و نرسد. بحال این فقیر حقیر [ عبدالقادر ] التفات و اهتمام تمام د...
-
موسیقی
لغتنامه دهخدا
موسیقی . (معرب ، اِ) علم تألیف لحون . فن تألیف الحان . (مفاتیح ). علم ادوار. علم نغمات . علمی است که بدان احوال نغمات و ازمنه ٔ آن توان دانست . به عبارت دیگر، موسیقی دو فن است فن اول از او ملایمت نغمات معلوم شود و آن را فن الحان گویند و از فن دویم ...
-
دفع انداختن
لغتنامه دهخدا
دفع انداختن . [ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . بتأخیر انداختن : سیصد و پنجاه و نه فن او را در آموخت مگر یک فن که در تعلیم او دفع انداختی و تأخیر کردی . (گلستان ). || راندن و دور کردن . (ناظم الاطباء).
-
فنی
لغتنامه دهخدا
فنی . [ ف َن ْ نی ] (ص نسبی ) منسوب به فن . آنچه مربوط به فن و صنعت و هنرباشد: کارگاه فنی . دانشکده ٔ فنی . || کسی که کارهای هنری و صنعتی کند: کارگر فنی . مدیر فنی .
-
مسگری
لغتنامه دهخدا
مسگری . [ م ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و کار مسگر. حرفه ٔ مسگر. و رجوع به مسگر شود. || (اِ مرکب ) محل و دکان مسگر. || نوعی فن در کشتی .- مسگری کردن ؛ به کار بردن فن مسگری در کشتی .
-
یوسف برهان
لغتنامه دهخدا
یوسف برهان . [ س ُ ب ُ ] (اِخ ) یکی از شاعران ایران و از خویشاوندان احمد جامی بود. در فن موسیقی مهارت تمام داشت و اکثر اشعارخود را با آهنگ موسیقی تطبیق می کرد. دولتشاه صاحب تذکره ٔ معروف فن موسیقی را از این شاعر آموخته است .
-
اسب شناسی
لغتنامه دهخدا
اسب شناسی . [ اَ ش ِ ] (حامص مرکب ) فن ّ معرفت انواع اسب و حالات آن . فُروسة. فروسیت . (منتهی الارب ).
-
ام الفضائل
لغتنامه دهخدا
ام الفضائل . [ اُم ْ مُل ْ ف َ ءِ ] (ع اِمرکب ) علوم . (ناظم الاطباء). علم و فن . (آنندراج ).
-
یکفن
لغتنامه دهخدا
یکفن . [ ی َ / ی ِ ف َ ] (ص مرکب ) ذوفن . متخصص . (یادداشت مؤلف ). بی نظیر و کامل در یک فن : ای ذونسب به اصل در و ذوفنون به علم کامل تو در فنون زمانه چو یکفنی . منوچهری .خجسته ذوفنونی رهنمونی که در هر فن بود چون مرد یکفن . منوچهری .آیا به چه فن تو ر...
-
خطالمجموع
لغتنامه دهخدا
خطالمجموع . [ خ َطْ طُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) فن بکار بستن علامات اختصاری و قراردادی برای تسریع در ثبت اقوالی که گفته میشود، تندنویس با علائم خاص این فن علامتهای خاص داردکه مورد پذیرش همه تندنویسانست و در این علائم بیشترتکیه بر تلفظ کلمات شده است و با...
-
استورم
لغتنامه دهخدا
استورم . [ اِ ] (اِخ ) لئونارد کریستوف . پسر یوهان کریستوف . از طبیعیون آلمان و از معماران بزرگ و معروف عصر. او چند اثر در این فن ّ تصنیف کرده است .
-
پاپیرگرافی
لغتنامه دهخدا
پاپیرگرافی . [ رُگْرا / رُگ ِ ] (فرانسوی ، اِ) فن چاپ کردن و نقاشی و نوشتن برای چاپ سنگی بر نوعی از مقوای سخت یا سنگ چاپ مصنوع .
-
ثیسناس
لغتنامه دهخدا
ثیسناس . (اِخ ) خطیب یونانی شاگرد غراب صقلی از جمله ٔ خطباء یونان که از انواع فلسفه به تعلم خطابه گرائید و نزد غراب صقلی به تحصیل آن فن اشتغال جست و جزئی وافر از آن فن بیاموخت گویند سپس او را با استاد در امر اجرت تعلیم نزاع افتاد. (قفطی ص 109).