کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فنری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فنری
لغتنامه دهخدا
فنری . [ ف َ ن َ ] (ص نسبی ) آنچه مانند فنر باشد. || آنچه در آن فنر به کار رفته باشد: تنبان فنری . تختخواب فنری . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شماره زن
لغتنامه دهخدا
شماره زن . [ ش ُ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) شماره زننده . || (اِ مرکب ) آلتی است فلزی که به وسیله ٔ آن پس از چاپ کردن اوراق شماره زده میشود. در قسمت بالای آن دستگیره ای فنری است که اگر آنرا با دست به طرف پایین فشار دهیم به وسیله ٔ شماره های فلزی که در د...
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (ص نسبی ) منسوب به باد.- انجیر بادی ، تین بادی ؛ انجیر پیش رس و انجیر بادی در فارس معدودی ثمر انجیر است که پیش از رسیدن دیگر انجیرهای درختی پوچ و پرباد و کم مزه رسد.- بواسیر بادی ؛ نوعی از بواسیر.- چراغ بادی ؛ چراغ سیمی (در تداول عامه ). چر...
-
فنر
لغتنامه دهخدا
فنر. [ ف َ ن َ ] (از ترکی ، اِ) (از ترکی فنار) آلتی فلزی که دارای قوه ٔ ارتجاعی است : فنر ساعت . (فرهنگ فارسی معین ). آهنی قابل خمیدن و پیچ خوردن که در ساعت ، پیانو، تختخواب بصورت مارپیچی به کار رود ونیز در حشو صندلی و نیمکت و غیره گذارند. (یادداشت م...
-
عضادة
لغتنامه دهخدا
عضادة. [ ع ِ دَ ](ع اِ) عضادة الشی ٔ؛ جانب آن چیز. (منتهی الارب ). عضادةالطریق ؛ جانب راه . (از اقرب الموارد). || بازوی در. (دهار). هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند. بازوی در. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عضادتان و عضادتین شود. ج ، عضادات ...
-
زنگ اخبار
لغتنامه دهخدا
زنگ اخبار. [ زَ گ ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زنگی که برای اطلاع اهل خانه بدر خانه ها نصب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).وسیله ٔ ساده ٔ برقی برای خبر دادن با صدای زنگ و آن یک آهن ربای الکتریکی است که در مقابل جوشنی قرار گرفته باشد و انتهای آن جوشن به ...
-
تلگراف
لغتنامه دهخدا
تلگراف .[ ت ِ گ ِ / ت ِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از یونانی مرکب از تِل بمعنی دور و گرافِن بمعنی نوشتن . دستگاهی است که بوسیله ٔ آن پیامها را از فواصل بسیار دور ابلاغ می کنند و این عمل بوسیله ٔ سیم و مولد الکتریکی و بر اساس مغناطیس الکتریکی انجام م...
-
گود
لغتنامه دهخدا
گود. [ گ َ / گُو ] (اِ) به معنی گو باشد که جای عمیق و پست و مغاک است . (برهان ). اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است . (تقی زاده ، یادگار 4:6 ص 22) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حفره . چاله . غائر. غائره . || (ص ) عمیق . دورتک . دوراندر. دورفرود.- گود...
-
گیره
لغتنامه دهخدا
گیره . [ رَ / رِ ] (اِ) اسم آلت مشتق است . مرکب از: گیر (گرفتن ) + ه پسوند مکان و آلت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || سبد کوچک را گویند و آن ظرفی است که از چوب و نی و گیاه و امثال آن بافند. (برهان قاطع). سبد خرد که در آن میوه نمایند. (انجمن آرا) (آن...
-
کوک
لغتنامه دهخدا
کوک . (اِ) به معنی کمان باشد. (برهان ). کمان .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || آواز و صدای بسیار بلند را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آواز بلند. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). آواز بلند. صدای بلند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوکاشود. || ...
-
کمان
لغتنامه دهخدا
کمان . [ ک َ ] (اِ) معروف است و به عربی قوس خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ قوس و مبدل خمان مرکب از «خم » و «ان » که کلمه ٔ نسبت است و کشیده و خمیده و سخت و نرم و گسسته پی و کژابرو و بازوشکن از صفات و ابرو از تشبیهات اوست و به دمشق و چاچ و افراسیاب و رستم ...