کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فنجپوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کفل پوش
لغتنامه دهخدا
کفل پوش . [ ک َ ف َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ کفل . || (اِ مرکب ) نوعی از پوشش اسب است و آن را ترکان اورتگ خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). پارچه ٔ دوخته ای که بر کفل حیوان باری و سواری اندازند که در تکلم آشرمه است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کپل پوش . ساغ...
-
کپنک پوش
لغتنامه دهخدا
کپنک پوش . [ ک َ پ َ ن َ ] (نف مرکب ) کپنک پوشنده . کپنک پوشک . آنکه کپنک پوشد. (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از مردم دون و الواط. (از آنندراج ) : کپنک پوشهای میدانی در کمین تواند می دانی .صفای اصفهانی (از آنندراج ).
-
کهنه پوش
لغتنامه دهخدا
کهنه پوش . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه جامه های کهنه ٔ دیگران پوشد: من کهنه پوش تو نیستم . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گهواره پوش
لغتنامه دهخدا
گهواره پوش . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پوششی که به شکل گهواره برند و دوزند و بر آن افکنند تا از تابش نور و روشنی بر طفل خفته در آن جلوگیری شود و کودک آسوده و در فضای نیمه تاریک به خواب رود و گاه این پوشش مانع سرما و وزش باد شود. (یادداشت مؤلف ).
-
کوردین پوش
لغتنامه دهخدا
کوردین پوش . (ن مف مرکب ) کوردین پوشیده . آنکه کوردین پوشیده باشد : چون دیدکه دیلم است خاموش کردش ز کلاله کوردین پوش . نظامی (الحاقی ).و رجوع به کوردین شود.
-
کون پوش
لغتنامه دهخدا
کون پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ کون .آنچه کون را پوشد. || (اِ مرکب ) ساغری پوش . کفل پوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گه خیش با گلاله به سر درکشد فساروز کوردین کند جل و کون پوش هفت رنگ .سوزنی (یادداشت ایضاً).
-
نطعی پوش
لغتنامه دهخدا
نطعی پوش . [ ن َ ] (نف مرکب ) پهلوان کشتی گیر. (ناظم الاطباء). رجوع به نطعپوش شود : خصم کی خصمانه می گیرد به آسانی مراهمچو مجنون کرده نطعی پوش عریانی مرا.ایما (از آنندراج ).
-
نقاب پوش
لغتنامه دهخدا
نقاب پوش . [ ن ِ ] (نف مرکب )که نقاب بر رخ دارد. که صورتش ظاهر نیست . که روی بندو نقاب بر صورت زده است تا شناخته نشود. ماسک دار.
-
نقره پوش
لغتنامه دهخدا
نقره پوش . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) نقره پوشیده . که آن را با ورقه ای از نقره پوشانده باشند : به او ما درین مجمر نقره پوش چو عود سیه برنداریم جوش .نظامی .
-
نی پوش
لغتنامه دهخدا
نی پوش . [ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) با نی پوشیده شده . اطاقی یا محوطه ای که سقف آن را با نی پوشیده باشند.- نی پوش کردن ؛ پوشانیدن سقفی با نی . (یادداشت مؤلف ).
-
سغری پوش
لغتنامه دهخدا
سغری پوش . [ س َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) که سغری پوشد. زین پوش . (آنندراج ).
-
سفال پوش
لغتنامه دهخدا
سفال پوش . [س ُ / س ِ ] (ن مف مرکب ) بام که از سفال پوشیده است .
-
سلاح پوش
لغتنامه دهخدا
سلاح پوش . [س ِ ] (نف مرکب ) سپاهی که سلاح پوشیده باشد. (ناظم الاطباء). || آنکه سلاح می پوشد. سلاح پوشنده .
-
صوف پوش
لغتنامه دهخدا
صوف پوش . (نف مرکب ) آنکه صوف پوشد. پشمینه پوش . صوفی : که زنهار ازین کژدمان خموش پلنگان درنده ٔ صوف پوش . سعدی .برآورد صافی دل صوف پوش چو طبل از نهنگان خالی خروش . سعدی .رجوع به صوفی و صوفیه شود.
-
عودی پوش
لغتنامه دهخدا
عودی پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ عودی . آنکه عودی پوشیده است ، که نوعی پارچه ٔ سیاه رنگ بود. رجوع به عودی شود : مشک بر گشت خاک عودی پوش نافه خر گشت باد نافه فروش . نظامی .عودبویی بر اوست عودی پوش صندل آمیز و صندلی بر و دوش .نظامی .