کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فلوس
لغتنامه دهخدا
فلوس . [ ف ُ ] (ع اِ) درختی است به ارتفاع 10 تا 15 متر از تیره ٔ سبزی آساها که به حالت وحشی در افریقا و هند و برزیل و جزایر آنتیل و مصر و جنوب ایران میروید. برگهایش بزرگ به طول 30 سانتیمتر و شامل 8 تا 16 برگچه ٔ سبز روشن است . گل آذینش خوشه ای و گلها...
-
فلوس
لغتنامه دهخدا
فلوس . [ ف ُ ] (ع اِ)ج ِ فلس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فلس شود. || مغز خیارشنبر را گویند که به فلسهای برهم نهاده ماند. (از یادداشت مؤلف ) : بگیرند فلوس خیارشنبر و مویز دانه برون کرده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اندر شربتی هفت درم سنگ ...
-
فلوس
لغتنامه دهخدا
فلوس . [ ف ُ ] (معرب ، اِ) معرب از لاتینی پولوس . قاقلی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
فلوس ماهی
لغتنامه دهخدا
فلوس ماهی . [ ف ُ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درختی زهرناک . (آنندراج ). به شیرازی اسم خانق الکلب است که قاتل الکلب نیز نامند و اذارقی رانیز. و به هندی کچله گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
جستوجو در متن
-
افلس
لغتنامه دهخدا
افلس . [اَ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ فَلْس ، بمعنی پشیز. فُلوس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به فلس و فلوس شود.
-
بگیر
لغتنامه دهخدا
بگیر. [ ب ُ ] (اِ) بگیز. بکیر. فلوس . خیار شنبر. (ناظم الاطباء). رجوع به بکیر شود.
-
خرنوب هندی
لغتنامه دهخدا
خرنوب هندی . [ خ َ ب ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلوس . (یادداشت بخط مؤلف ). || خیارشنبر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
پرپره
لغتنامه دهخدا
پرپره . [ پ َ پ َ رَ / رِ / پ ِ پ ِ رَ / رِ ] (اِ) پاره . پول . تنک ریزه . فلوس . فلوس کوچک بسیارتنک بغایت ریزه . (برهان ). پشیز. (رشیدی ) (جهانگیری ). و بعضی بمعنی دینار گفته اند. (رشیدی ) : درست گشت که خورشید در خزانه ٔ توقراضه ای است دغل بر مثال پ...
-
کچ
لغتنامه دهخدا
کچ . [ ک ُ ] (اِ) فلوس ماهی باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). فلس ماهی . (ناظم الاطباء). پولک ماهی . فلس . (یادداشت مؤلف ). درم ماهی .
-
موزونة
لغتنامه دهخدا
موزونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) زن کوتاه قد سنجیده ٔ خردمند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به موزون شود. || (اِ) در مراکش پول رایجی را گویند که معادل بیست و چهار فلوس است . (ناظم الاطباء).
-
لعوق خیارشنبر
لغتنامه دهخدا
لعوق خیارشنبر. [ ل َ ق ِ شَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مغز فلوس در آب خیس کرده و صافی آن رابا روغن بادام و شکر طبرزد به آتش به قوام آورده .
-
پولک
لغتنامه دهخدا
پولک . [ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر پول . پول خرد. پول کوچک . || مصغر پول ، پل . پل کوچک : سرپولک نام محله ای از طهران . || صفیحه . صفحه ٔ کوچک مدور. || جای کلید قفلهای مغزی و پشتی . || فلوس ماهی . (آنندراج ). || دنده ٔ سیر. || پشیزه . پشیزه ٔ فلزین . زرک ...
-
بکبر
لغتنامه دهخدا
بکبر. [ ب َ ب َ] (اِ) دوایی است که آنرا خیار چنبر گویند و در مسهلات بکار برند و بعضی گویند آن لغت هندی است . (برهان )(آنندراج ). خیار چنبر که فلسهای جوف آنرا مانند مسهل بکار می برند و معروف به فلوس می باشد. (ناظم الاطباء). خیار شنبر به هندی شکاعی گوی...