کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فلعة
لغتنامه دهخدا
فلعة. [ ف ِ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از کوهان : لعن اﷲ فلعتها؛ دشنام است مر عربان را. (منتهی الارب ). قطعه ای از سنام . ج ، فِلَع. (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف َ ] (اِ) تان و تانه را گویند، و آن تارهایی باشد که جولاهگان بجهت بافتن مهیا و آماده کرده باشند. (برهان ). تار. تان . تانه . مقابل پود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف َ ] (ع اِ) بیابانی که خالی از آب و گیاه باشد. (غیاث از منتخب و شروح نصاب ). فَلاة. دشت بی آب وگیاه . بیابان بی آب . صحرای وسیعو فراخ . ج ، فلوات . (فرهنگ فارسی معین ) : بریدم بدان کشتی کوه لنگرمکانی بعید و فلاتی سحیقا. منوچهری .|| دشتی پهن...
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف ِ ] (ع اِمص ) ناگهان گرفتگی . (منتهی الارب ).
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ مؤنث است از فلان . (منتهی الارب ).
-
فلاط
لغتنامه دهخدا
فلاط. [ ف ِ ] (ع ق ) ناگاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) ناگاه گرفتن . || گفتن مرد کلام نیکو. (منتهی الارب ). و این لغتی است بنی هذیل را که گویند: تکلم فلان فلاطاً فاحسن ؛ یعنی ناگاه و بدیهةً به کلام نیکو پرداخت . || ترک . واگذاشتن . (از ...
-
فلاة
لغتنامه دهخدا
فلاة. [ ف َ ] (ع اِ)دشت بی آب وگیاه ، یا بیابان بی آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صحرای وسیع و فراخ . ج ، فلا، فلوات ، فلو، فلی . جج ، افلاء. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
فلع
لغتنامه دهخدا
فلع. [ ف ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ فلعة. (اقرب الموارد). رجوع به فلعة شود.